بهترین خاطره اسارت، آزادی بود

26 مرداد سال‌روز آغاز بازگشت آزادگان به میهن می‌باشد. مردم شهرستان گراش نیز در آن روزها شاهد بازگشت هفت نفر از هم‌شهری‌یانِ آزاده بوده‌اند.

 

حالا ۳۰ سال از آن روز گذشته است. ۳۰ سال از روزی که اولین کاروان آزادگان سرافراز هشت سال دفاع مقدس وارد خاک کشورمان شدند. از این آزادگان، ۷ تن اهل شهرستان گراش بودند؛ ۳ نفر اهل گراش، ۳ نفر اهل ارد و یک نفر اهل روستای لب‌اشکن.

محمود الهی، جانباز و آزاده‌یِ ۵۱ ساله‌ی اهل ارد، به مدت ۶ سال در چنگال اسارت بعثی‌ها بوده است. الهی در عملیات بدر و در منطقه عملیاتی شرق دجله به اسارت در آمده است.

طی اطلاعاتی که بنیاد شهید و امور ایثارگران در اختیار پندری قرار داده است، حسن خسروی، سیداصفر مجلسی و مرتضی محمدنژاد از آزادگان گراش هستند. محمود الهی، ابراهیم خرمدل و علیرضا قائدی از آزادگان ارد و خسرو رضوی آزاده‎ی اهل خلیلی می‌باشند. در این گزارش، گفت‌وگویی را با یکی از آزادگانِ اردی داشته‌ایم.

گفگتویِ محمود الهی با خبرنگار پندری را در ادامه بخوانید:

معرفی اجمالی از خودتان بفرمائید.

محمود الهی هستم. که در عملیات بدر، با برادران ابراهیم خرمدل و محمدرضا پیشرو به اسارت درآمدیم. سه فرزند دارم. ۲ پسر و یک دختر. عبدالحمید دکترای داروسازی، زینب محصل کارشناسی ارشد رادیولوژی و مهدی، فرزند آخرم کلاس یازدهم می‌باشد.

 

تحصیلات شما چیست و کجا مشغول هستید؟

بنده الان دانشگاه رشته حسابداری هستم و ترم ۴ رو پشت سر می‌گذرانم. و مفتخر به کارمندی بانک ملی و بازنشسته آن بانک هستم و حدود ۱۴ سال هم در پست مدیریت بانک ایران زمین مشغول بودم.

 

میزان حضور شما در جبهه چقدر بوده است؟ چطور اسیر شدید؟

بنده مدت کوتاهی در جبهه بودم که در عملیات بدر در پاتک دشمن به اسارت دشمن در آمدم. ناگفته نماند به علت مجروحیت برادر عزیزم جناب خرم‌دل، ایشان را با همراهی جناب محمدرضا پیشرو دارابی (ساکن لار) به پشت خط می‌بردیم که در کمین گیر افتادیم.

 

بهترین و بدترین خاطره شما از دوران اسارت چیست؟

بهترین خاطره که بخواهم خدمت‌تان عرض کنم فقط روزی بود که از بلندگوی اردوگاه خبر آزادی و تبادل اسرا را اعلام کردند و جمیع اسرا در پشت سیم خاردار گوش فرا می‌دادیم به بیانیه دولت عراق مبنی بر موافقت قطعنامه ۵۹۸. این اولین روز و ایامی بود که پس از مدت‌های اسارت همه اردوگاه که ۲۸۰۰ نفر در آنجا محبوس بودیم آزادانه می‌توانستیم همدیگر را در آغوش بگیریم و از نزدیک درد دل کنیم  وتا پاسی از شب (۲۵ مرداد ۶۹) ستاره‌های آسمان خدا رو رؤیت کنیم. صبح با اتوبوس‌های عراقی به سوی مرز و آزادی حرکت کردیم.
به جرأت می‌توان گفت تمام ایام سخت بود و طاقت‌فرسا. (ولی چه می‌توان گفت که مقدرات الهی برای‌مان اینچنین رقم زده که در سنین ۱۵ سالگی به خیل عاشقان ثارالله (ع) و به فرمان امام راحل (ره) عازم شده و لبیک بگوییم.) سال ۱۳۶۴ براساس شکنجه و اذیت و آزارو بیگاری‌های سخت (که هر شکنجه مفصل است.) بعثی‌های از خدا بی‌خبر که زندگی برای اسرا را بسیار تنگ می‌کردند، با تصمیم ارشد و بزرگان اردوگاه رأی بر اعتصاب جمعی گرفته شد. به مدت هشت شبانه روز در سخت‌ترین روزهای  عمرم که آن زمان سنی نداشتم گذشت. پس از آن سختی‌ها به علت شکستن اعتصاب ارتش با لشکرکشی به صورت باتوم برقی و کابل‌های سیم خاردار (لخت کردن کابل بعلت زخمی کردن تنِ اسرا) و چوب و چماق بر سر اسرای بیچاره ریختند که هر آسایشگاه ۷۰ نفری حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر از عراقی‌های بعثی با آن ادوات که خدمت‌تان عرض شد نوازش کردند. به صورتی که دیگر کسی رمقی نداشت و مجبور به رفع اعتصاب با شرایط قبولی و مرتفع نمودن قسمت‌های از آزارهای اسرا شد. البته به مدت کوتاه.

اگر امکانش هست نمونه‌ای از شکنجه‌ها را بیان کنید.

چند ماشین سنگ‌ریزه را وسط قاطع یا همان بند اسرا ریختند. در تابستان گرم شهر رمادی که دمای بالای ۵۰ درجه داشت، ما اسرا با دست و با لباسی که از تن‌مان درآورده بودیم، سنگریزه‌ها را حمل و در محوطه پهن و صاف می‌کردیم. (حتی تصورش هم خیلی سخت ودرد آور است.)

 

رفقای دوران اسارت شما چه کسانی بودند؟

به جز آقایان خرمدل و پیشرو که با هم بودیم و با هم اسیر شدیم، دوست و برادر واقعا در اسارت فراوان داشتیم. هم اکنون همه آن‌ها در همایش‌های سالیانه زیارت می‌کنیم یا یادواره اسارت هیچ وقت کهنه نمی‌شود. چون برادرانی که با دل و جان خالصانه به هم خدمت می‌کردیم و هیچ کس خود را برتر از دیگران نمی‌دانست.

البته برادر عزیزمان غلامرضا نیکنام هم در اردوگاه با ما بودند که چند ماهی بعد از ما در عملیات قادر به اسارت در آمده بودند، الان پس از بازگشت از اسارت با دوستان و آزادگان عزیز لار، گراش، خنج و اوز و اطرافیان تماس داریم و موجب خوشحالی و همدلی هستند. دوست‌داران روزهای تلخ و شیرین هستیم. خدا به عزتشان بیفزاید ان‌شالله.

 

تا به حال به فکر جمع‌آوری خاطرات خود بوده‌اید؟

اوایل آمدن‌مان شروع به مکتوب نمودن خاطرات کردم و حدود ۶ روز اسارت را بیان کردم که در ۲۲ صفحه نگارش شد. ولی با مشکلات روزمره واقعا نتوانستم به جایی برسانم. ولی اگر حیاتی باقی ماند قصد جمع آوری دارم.

 

خانواده از سرنوشت و اسارت شما اطلاع داشتند؟

بله. پس از گذشت ۴ ماه  بعد از  اسارت‌مان که صلیب سرخ جهانی به ارودگاه رمادی ۳ (کمپ ۹) آمدند. ما را در لیست اسرای جنگی قلمداد کردن (P_W) و موفق به ارسال نامه‌ای به خانواده شدیم و آن‌ها از وضعیت‌مان خبردار شدند.

درس‌ها و تجربه‌هایی که از اسارت کسب کردید؟

در اینجا به دو درس از زندگی اسارت‌مان بیان کنم. زندگی با همه رنج و مشقت‌هایش و چه سخت و آسانی‌هایش می‌گذرد. دل‌ بستن به آن هرگز نشاید. دوم اینکه مهربانی و همدلی و یکدلی و صبر بر مصائب تنها چیزی هست که برای همیشه انسان‌ها را عزیز و مایه برتری قرار می‌دهد.

 

سخت‌ترین لحظه‎ی اسارت برای شما چه زمان بود؟

سخت‌ترین لحظه اسارت خبر ناگهانی و رحلت جانگداز و سراسر پردرد فوت امام عزیز و پیر جماران و امید همه اسرا بود. با همه سختی‌ها می‌توان با دیدار فرزانه حکیم خستگی را از تن درآورد که میسر نشد. امید همه به یأس وناامیدی تبدیل شد. چهل شبانه  روز همچون ایرانیان حاضر در وطن در سوگش گریه کردیم.

 

با وجود تجربه‌ی اسارت، اگر برگردیم عقب باز هم به جنگ می‌روید؟

با وجود همه تجارب اسارت و مشقت‌هایش می‌توانم به جرأت بگویم نه من بلکه همه‌ی آزادگان جهت هدف لله و حفظ از حریم و ناموس و وطن جنگیده‌ایم و دفاع جانانه کردیم. اگرچه مسئولین بی‌لیاقت و بی‌خبر از این وقایع، قدردان باشند یا نباشند، چون توقعی از کسی نبوده و هدف خدایی بوده است.

 

عکس‌ها (عکس‌ها را در پایان گفتگو ببینید)، شما را به یاد چه می‌اندازد؟

واقعا سوال سختی است چرا که منِ نوعی خاک پای همه هم‌وطنان و هم‌شهریانم بوده و هستم.‌ این شور و هیجانی که در بدو ورودمان (در گلزار شهدا، ارد و شیراز – به همراه آقای خرمدل) خلق کردند را هیچوقت نمی‌توانیم جبران نمایم. همین شرمندگی هست که همه خستگی‌ها و دردهای فراق را یکجا برایم بُرد و امید به زندگی را برایم به ارمغان آورد. سپاس و درود بر همه مردم شریف وگرانقدر وطنم.

 

توقع شما، یا صحبت آخر شما پیرامون آزادگان، جانبازان و شهدا با مسئولین و مردم چیست؟

من توقع و انتظارم از مسئولین محترم و مردم فهیم و زحمتکش که با خون دل این انقلاب را به اینجا رسانده‌اند عرض نمایم که  همیشه پاسدار خون مطهر شهدا باشیم. خدای ناکرده با این مشکلات اقتصادی که در پیش رو داریم کاری نکنیم که دشمنان اسلام و انقلاب شاد شوند و لطمه‌ای به خانواده محترم شهدا و همه رزمندگان و ایثارگران (اعم از آزادگان و جانبازان عزیز) وارد شود. هر چند همه می‌دانیم واقعا زندگی بسیار دشوار شده و همه اقشار چه فقیر و غنی در شرایط نابسامانی دست و پنجه نرم می‌کنیم. ولی وقتی همه دنیا دست به دست هم داده‌اند تا ایرانی موفق نداشته باشیم. همه دشمنان با همه سلاح‌های جنگی که نتوانستند، حالا با جنگ اقتصادی (جنگ نرم) به میدان نبرد آمده‌اند و ان‌شالله این جنگ هم با درایت دلسوزانه حکیم فرزانه مقام عظمای ولایت حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) پرچم پر افتخار را بدست آقا و سرورمان امام زمان‌مان حضرت بقیه‌الله‌الاعظم مهدی موعود (عج) سپرده و دنیا را از عدل و داد بگستراند. ان‌شالله تعالی.

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://pandari.ir/?p=1258

۱ نظر

  • با سلام وعرض تشکر از مدیر مسؤل رسانه مردمی ومحبوب پندری شهرستان گراش که قابل دانستید وعکس وتصویر ایام آزادی وخاطره آزادگان محمود الهی از شهر ارد را به قلم تصویر کشاندید، بسیار سپاس وتقدیر وتشکر بعمل می آید. خداوند به خدمتگزاران به اسلام ومیهن اسلامی ایران عزیز عزت عطا بفرماید. ان شالله

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: