گَشتی نوروزی در آثار تاریخی گراش

فرشته صدیقی در تعطیلات نوروز به همراه پسرش گَشتی در مناطق قدیمی گراش زده و از آثار تاریخی گراش نوشته است.

فرشته صدیقی:

میراث فرهنگی هر منطقه معرف ریشه و اصالت مردم آن است که در واقع تمامی آثار ارزشمند بر جای مانده از گذشتگان و اجداد ما را در برمی‌گیرد.

میراث فرهنگی هم می‌تواند آثار ملموس(مانند بناهای باستانی) و هم آثار ناملموس(مثل آداب و رسوم یک منطقه) را شامل شود.

شهر ما گراش نیز دارای آثاری ارزشمند از گذشتگان می‌باشد که تعداد زیادی از آن در فهرست «آثار ملی» کشورمان به ثبت رسیده است. بناهایی غنی و سراسر عظمت و شکوه که بعضاً با مسامحه و سهل‌انگاریِ عزیزان مسئول مورد کم لطفی و بی‌توجهی قرار گرفته و به تخریب و فرسایش دچار شده‌اند.

نوروز بهانه‌ای‌ست برای معرفی و دیده شدن این آثار به عنوان هویت ملّی و تاریخی منطقه، اما متأسفانه اینگونه به نظر می‌رسد که هر یک از این بناها رها شده در گوشه گوشه‌ی شهر در حال زوال و فراموشی‌اند.

البته که با کمی همّت می‌توان بافت‌های فرسوده را احیاء نموده و از نابودی بقایای این آثار باستانی جلوگیری نمود.

در مورد گزارشی که قصد نوشتنش را داشتم صحبت کردم. پسرم در مورد آثار تاریخی شهرش کنجکاو و مشتاق شد. قول دادم از تعطیلات نوروز استفاده کرده و به قصد آشنایی بیشتر از چند اثر دیدن کنیم.راستش را بخواهید در دل کمی حس شادی و غرور داشتم که قرار است فرزندم از چه بناها و آثار باشکوه و زیبایی در زادگاهش دیدن کند. غافل از این‌که چه ملغمه‌ای از احساسات متضاد و شوک‌آور در انتظارم بود!

برکه کل؛ عظمتی در حال تخریب

مهم‌ترین بنای تاریخی گراش برکه‌ی کل یا گنج‌البحر است.

بانی این اثر آقای «حاج اسدالله دهباشی» در دوره‌ی قاجاریه و به قصد ذخیره کردن آب در فصول بارندگی و تأمین آب در ایّام خشکسالی این برکه را بنا کرد. این اثر تاریخی بزرگترین آب‌انبار ساخته شده در کشور است. سالها بعد در تاریخ ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۷۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.

برکه‌ی کل در جنوب غربی شهر و در مسیر رودخانه فصلی «پئت» قرار دارد.

از کوچه‌های تنگ و پر از چاله چوله‌ی محله‌ی مصلّی عبور کردیم و به مقصد رسیدیم. کنار برکه پارک کردم. از خودرو پیاده شدیم ،رو به پسرم گفتم: همین است. برکه کل معروفی که در موردش برایت گفته بودم. با بهت و تردید من را نگریست و سپس برکه را! دری کهنه و زنگ زده و تابلویی در حال انهدام که حتی نتوانستم بگویم اطلاعات درج شده بر آن هم صحیح و دقیق نیست. نزدیک شد و درون برکه را خوب نگاه کرد. چقدر کثیف! چقدر آشغال! چرا؟! جوابی نداشتم.

شرمنده شدم از آن وضع و صحنه‌ای که فرزندم و باقی فرزندان و بازدید کنندگان این اثر عظیم با آن موجه می‌شوند…

نمایی که اکنون از این آب‌انبار عظیم به چشم میخورد تصویری‌ از یک برکه‌ی مسن و غریب است در محاصره‌ی منازل مسکونی بدون هیچ فضاسازی یا مرمت و یا حتی تابلویی مناسب و درخور، جهت معرفی بنا و قدمت تاریخی آن. مسیر های منتهی به این بنای عظیم تاریخی بسیار ناهموار و نامناسب و تنها روشنایی اطراف آن چراغ‌های یک در میان خاموش منازل اطراف است .

انباری از آب که نه! از فاضلاب و سطحی پوشیده از خس و خاشاک و زباله!

با دیواره‌ای که به شکاف بین جداره‌ی داخلی و خارجی دچار گشته و تخریب و ریزش آن دور از تصور و انتظار نیست. دیدن بزرگترین برکه‌ی کشور در این وضعیت نابسامان و سکوت و بی‌توجهی نسبت به رفع مشکلاتِ موجود به غایت تأسف‌بار و حزن انگیز است. چه بسا فردا روز پس از ریزش این فخر تاریخیِ منطقه فریادهای «وا اَسَفا» و «وا حسرتا» از هر سمت و سِمَت گوش فلک را کر کند!

با حسی گم بین غم و حسرت و شرمندگی محل را به قصد دیدن بنای بعدی ترک کردیم.

کشکول؛ برکه‌ی موشک‌خورده!

 

برکه‌ی حاج اسدالله یا کشکول پس از برکه‌ی کل بزرگترین آب‌انبار گراش به شمار می‌رود.

این اثر تاریخی نیز به همت حاج‌اسدالله دهباشی در سال ۱۲۸۶ هجری قمری ساخته شد و در تابستان ۱۳۸۰ به عنوان یکی از آثار ملی کشور به ثبت رسید.

به مقصد رسیدیم. باز پیاده شدیم. نگاهش می‌کردم تا حس و واکنشش را ببینم. گفت: چه بزرگ! چندتا در دارد؟ گفتم :اسم این‌ها دهنه است. ۶ دهنه دارد. کمی اطراف را گشت. چشمش به گنبد و سقف برکه افتاد. توی جنگ موشک یا تیر و نارنجک خورده؟!

خواستم بگویم تیر بی مسئولیتی و بی‌مهری به این روزش انداخته. اما حرفم را قورت دادم. گفتم: نه، قدیمی بوده و بارش شدید باران باعث این اتفاق شده. برایش کاری نکردند و روز به روز وضعش بدتر شده! پرسید: چرا؟!

باز هم جوابی نداشتم…

طی بارندگی دی‌ماه سال ۱۴۰۰ بخشی از سقف این آب‌انبار که از مدت‌ها پیش دوست داران میراث فرهنگی درباره‌ی وضعیت نامناسبش هشدار داده بودند فروریخت. با توجه به شکل و نوع این سازه‌ی تاریخی به نظر می‌رسد وضعیت کنونی منجر به ریزش کامل گنبد آن خواهد شد. پس از ریزش مقطعی، وعده و وعید بسیاری از هر سو جهت مرمت این اثر تاریخی به گوش رسید اما عملاً هیچ اقدامی صورت نگرفت.

و قطع به یقین پس از وقوع این اتفاق نافرجام شاهد هزاران پست و متن و شعرِ ابراز تأسف از هر سو خواهیم بود!

ما به رسیدن نوش‌دارو پس از مرگ سهراب عادت داریم…

نمایی‌که اکنون از این اثر باارزش تاریخی دیده می‌شود برکه‌ای نیمه فروریخته و مهجور است که حتی تابلویی برای معرفی ندارد! همینقدر غریب و تنها در انزوا و تنهایی رها شده و در حال اضمحلال و فراموشی.

همینقدر غم انگیز!

کمی جلوتر تقریباً روبروی حسینیه چهارده معصوم یا همان مدرسه علمیه‌ی خودمان باز توقف می‌کنیم .

حمام دَهباشی یک حمام تاریخی مربوط به دوره‌ی قاجاریه است که آن نیز توسط حاج اسدالله دهباشی ساخته شده. این اثر ۲۴۰ متر مربع زیر بنا دارد که با گذشت زمان به فرسایش و تخریب دچار شد و سپس در سال ۱۳۹۶ مورد مرمت قرار گرفت و قسمت‌هایی از آن بازسازی شد اما قبل از تکمیل، کار متوقف گردید. اکنون تنها اقدام صورت گرفته برای جلوگیری از تخریب بیشتر بنا ، سقفی موقت در ورای سقف اصلی است تا از نشست و ریزش آن به واسطه‌ی بارندگی‌های احتمالی جلوگیری شود.

حمام دهباشی در سال ۱۳۹۱ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید‌.

پسرم در مورد این مکان می‌پرسد. چون هیچ‌ چیزی از آن به جز یک در و دیوار ساده مشخص نیست.

برایش از خاطرات قدیمی‌ها گفتم که در منازل حمام و امکانات نبوده و برای شستشوی خود و فرزندان‌شان ، همچنین برای اجرای بعضی مراسمات به این حمام عمومی می‌آمده‌اند و چقدر شلوغ و پر رفت آمد بوده. مُصر و مشتاق بود داخل بنا را ببیند‌‌. اما امکانش نبود. دنبال تابلوی معرفی اثر گشت. آن هم نبود! از حالاتش می‌دیدم که چطور توی ذوقش خورده. و البته خود من بدتر از او!

چیزی گوشه‌ی ذهنم را میگزید . دیدن این صحنه‌ها شاید برای خیلی از ما و هم‌شهریان‌ عادی شده باشد، ولی گذشته‌ و هویت فرهنگی_ تاریخی مان چه می‌شود؟ یک گردشگر یا مسافر چه چیزی را از گراش به خاطر بسپارد ؟ چه صحنه‌ی جذابی برای ثبت، کنار این بناهای فاخر وجود دارد؟

این سازه نیز مثل اکثر آثار تاریخی شهرمان رها و فراموش شده و مدت‌هاست به دلیل ساختن دیوار جلوی بنا حتی امکان دیدنش نیز وجود ندارد‌ و باز جای خالی تابلو جهت معرفیِ اثر شدیداً توی ذوق میزند! البته جای تابلو و تمام کم و کاستی‌های ظاهری، زباله‌های انباشته شده جلوی بنا و باز تاریکی و هزاران مورد دیگر چهره‌ای نازیبا برای این اثر تاریخی و ملی ساخته و جای جاذبه‌ی بصری ، دافعه‌ ایجاد نموده.

حمامی که سالها پیش بسیار شلوغ و پر رونق بوده، اکنون در گوشه‌ی شهر غربت و حزن را تداعی میکند!

«حسینیه سنگ‌آوی» بنایی مربوط به دوره‌ی قاجار و در بخش مرکزی و بافت قدیم شهر واقع شده است. این نیز به همّت و توسط حاج اسدالله دهباشی ساخته شده و قدیمی‌ترین حسینیه‌ی موجود در گراش است و در تاریخ ۱۹ مرداد سال ۱۳۸۴ به عنوان یکی از آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

حسینیه سنگ‌آوی به دلیل وجود سنگی بزرگ در کنارش به این نام خوانده می‌شود.

سنگ‌آب ظرف سنگی بزرگ به شکل «U» است که بیشتر به هاونی عظیم شبیه است.

نقل است: تخته سنگی از کلات به این مکان منتقل شده و ۶ نفر استاد سنگ‌تراش به مدت ۳ ماه برای ساخت سنگ‌آب تلاش کردند.

ظرفیت آن ۱۲۰۰ لیتر است.

در ایام عزاداری در این ظرف بزرگ سنگی برای حضار شربت آماده می‌شده.

سنگ‌آب زیر طاقی زیبا با تزییات مقرنس در ورودی حسینیه قرار دارد. بنایی که مدتی پیش هم از جنبه‌ی ارزش تاریخی‌اش مورد توجه بوده و هم از منظر دینی و مذهبی،

در ازدحام و همهمه و شلوغی عزاداران و حضار غرق می‌گشته، اکنون مکانی در بسته و خموش است با سنگ‌آبِ معروف، حبس شده در قفسی آهنین بزرگ!

بدون هیچ گونه راهنما یا تابلو برای معرفی اثر و یا مسیری بهسازی شده منتهی به آن.

وضعیت کنونیِ این بنای تاریخی و زیبای مهجور مانده و فراموش شده خود عزاداریِ مبسوط می‌طلبد!

 

«حسینیه اعظم گراش» بزرگ‌ترین حسینیه‌ی جنوب استان فارس قلمداد می‌شود که به همین حاج شیخ احمد انصاری خیّر فقید و بزرگ گراشی در قرن معاصر بنا شده و سال‌هاست به دلیل عظمت و شکوه خاصی که از لحاظ معماری اسلامی در آن به چشم می‌خورد مورد توجه گردشگران و مسافران این منطقه قرار دارد.

درب چوبیِ کنده کاری شده و منقّش در ورودی این بنای فاخر اولین چیزی‌‌ست که دیدنش حظّ بصری را به زیبایی هر چه تمام‌تر در بیننده برمی‌انگیزد. پس از آن وارد حیاطی می‌شویم بزرگ، از کف تا دیوار پوشیده با سنگی روشن که تماماً نور را منعکس کرده و جلوه‌ی جذابی به آن می‌بخشد. ایستادن میان این‌همه عظمت و نور و روشنی حس خوبی را القا می‌کند . حسی لغزان میان زیبایی و معنویت!

در مناسبات مذهبی صحن و سرای حسینیه‌ی اعظم از جمعیت آکنده می‌شود و عظمتش بیشتر به چشم می‌آید. خصوصاً دهه‌ی اول ماه محرم و شبهای عزاداری‌اش.

سوزن چرا؟ جای پر زدن پروانه آن میان نمی‌ماند! هیأت‌ها و دسته‌هایی از سینه زنی و زنجیر زنی که پشت هم وارد صحن می‌شوند و شور و حال و شیدایی است که میان جمعیت موج میزند.

طباخی بزرگ که جزئی از حسینیه محسوب میشود دقیقا چسبیده به آن ساخته شده.

در مناسبت‌های مختلف عطر پخت و پز آن در کل فضای اطراف می‌پیچد.

هر بار از جلوی حسینیه می‌گذرم و شلوغی و ازدحام را میبینم گویی که در زمان سفر کرده باشم. خیالم به ایام کودکی پرت می‌شود. دورانی که پشت حسینیه ساکن بودیم. آن سال‌ها در طبقه‌ی بالا هنوز سالن بانوان ساخته نشده بود. خانم‌ها به همراه کودکان‌شان پشت بام حسینیه دور تا دور دیوار مشرِف به حیاط حسینیه جمع می‌شدند و از بالا و پشت نرده‌ها عزاداری را تماشا و گاه نیز همراهی می‌کردند.

قشنگ به خاطر دارم چقدر خوش به حال اطفال بود! فارغ از مراسم و مناسبتِ جاری در جمع کودکانه به بازی و جست و خیز مشغول بودند. بازار نذری و خوراکی‌های رنگارنگ هم که گرم بود، چه بهتر از این؟!

با ساخت سالن مختص بانوان، این بساط نیز کمرنگ شد . شاید هم ما بزرگ و مادر شدیم و از آن حال و هوا فاصله گرفتیم. نمیدانم!

ولی چقدر دلم هوای کودکی و حس سبکی و بی‌خیالی‌اش را کرد…

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://pandari.ir/?p=13393

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: