اما او یک روایت از پوستکندن لاشه مردار گراز و خوردن گوشت این حیوان حرامگوشت توسط چند نفر هم نوشته است. این روایت را بخوانید:
ساعت از یازده شب گذشته است. هوا تاریک و ظلمانی است. زوزههای سگهایی که منتظر خلوت شدن اطراف طعمه هستند، از دور و نزدیک به گوش میرسد. عدهای جوان با شور و نشاط زایدالوصفی، دور طعمه را گرفتهاند و او را سلاخی میکنند تا امشب نیز مثل شبهای دیگر تا ساعاتی دیگر بساط عیش و نوش خود را فراهم کنند. ما هم از ترس هر دو گروه(بلکه سه گروه) دربهای ماشین را قفل کرده و در هوای نسبتا گرم و بدون اکسیژن، شیشهها را تا بالا کیپ کردهایم و عرقریزان نشستهایم.
حدود یک ساعت است که منتظریم، دوستان ما از راه برسند، یا ماشینمان را راه بیندازند و یا آن را با کفی به شهر منتقل کنیم. درحوالی «شهر ارد»، مسیر بین «سه راهی آغصه» تا «سه راهی زینلآباد» با یک گله بزرگ «گراز های وحشی» برخود کردهایم و به دلیل سوراخ شدن رادیات ماشین، قادر به ادامه مسیر نیستیم. خوشبختانه سرعتمان کم بود و خسارت چندانی به ماشین ما وارد نشد ولی همین هم حدود ده تا پانزده میلیون تومانی برایمان آب میخورد.
اولین ماشینی که پس از تصادف، در لاین مقابل ما ایستاد، دو جوان بودند که با خوششرویی و محبت جویای وضعیت ما شدند و کمک کردند تا گراز گندهای که روی جاده افتاده بود و دست و پا میزد را از جاده خارج کنیم تا برای ماشینهای عبوری در آن تاریکی خطری ایجاد نکند. سپس ماشین را به بخش شانه خاکی جاده هدایت کردیم.
این دو نفر ضمن همدردی با ما و اینکه اگر کمکی از شان ساخته است دریغ نمیکنند، تعریف کردند متاسفانه در این منطقه به خاطر عبور گلههای گراز هر شب دو سه تصادف وحشتناک روی میدهد. از معلق زدن ماشین تا تصادف منجر به قطع نخاعی و جمع شدن ماشین تا صندلی راننده و… که تصادف ما در مقایسه با آنها بسیار ناچیز است (به قول آنها).
افراد دیگری هم که برای اطلاع از جریان تصادف و یا کمک احتمالی به ما میایستادند، ضمن تایید گفتههای قبلی، باب گله و شکایت را باز میکنند که نمیدانیم چرا مسئولین شهرستان به فکر نیستند؟ وجود گراز در منطقه آب معدنی «بناو» و بیشهزارهای اطراف، تا کنون خسارتهای غیرقابل جبرانی را به اهالی منطقه و ماشینهای عبوری وارد کردهاند. زخمی کردن و کشتن افراد، از بین بردن محصولات کشاورزی، ایجاد رعب و وحشت در بین اهالی روستاهای اطراف، برخود با ماشینهای عبوری و ایراد خسارتهای جانی و مادی به مسافران و رانندگان و…از جمله تبعات وجود این حیوانات موذی و وحشی است.
به گفته برخی دیگر از دلسوزان، از این رهگذر افراد زیادی هم سود میبرند و بدشان نمیآید که این وضعیت ادامه پیدا کند. جوانان بیکار و عیاشی که بساط عیش و نوششان از این طرق فراهم میشود، جرثقیلها و کفیهایی که به قول خودشان شبی یکی – دو میلیون کاسبند، برخی از کبابیها و رستوران ها که گوشت ارزان میخرند و به خورد خلقالله میدهند.
نکته جالب اینکه این افراد با مشاهده رانندگانی که با گرازها تصادف کردهاند، توصیه میکنند سریع از منطقه دور شوند و گرنه از جانب پلیس و سازمان حفاظت از محیط زیست جریمه میشوند و از دادن گزارش به پلیس راه و سایر ادارات منعشان میکنند.
اما از اینها دردناکتر و تاسفبارتر، این بود که یک موتوری با دو سرنشین از اهالی یکی از شهرهای نزدیک آمدند و گفتند اگر این گراز شما نمیخواهید تا ما ببریمش و اگر هم مایل هستید به ما بفرشید تا بخشی از خسارت شما جبران شود. با تعجب پرسیدیم، به چه درد شما میخورد؟ گفتند گوشتش را مصرف میکنیم و یا به برخی از اهالی یکی از شهرهای نزدیک و یا به … میفروشیم! گفتم این لاشه، هم مردار است و هم نجسالعین است. حرام اندر حرام میشود. نه خرید و فروشش جایز است و نه استفاده از آن. گفتند این حرفها چیه؟ حلال و حرام کیلویی چند؟ در خوشبینانهترین حالت آن است که احتمال بدهیم، حکم شرعی آن را نمیدانند.
برایم باور کردنی نبود که عدهای از جوانان مسلمان مثل آب خوردن از مردارخواری و حرامخواری حرف بزنند و با آب و تاب تعریف کنند که شب ها چندین تصادف رخ میدهد و هر شب بساط کباب خوری گوشت گراز، جزء برنامه عادی برخی از جوانان این منطقه شده باشد.
پس از ساعتی تعدادی موتور و ماشین آمدند و ابتدا تلاش کردند که لاشه گراز را با خود ببرند، ولی به دلیل وزن سنگین آن، با یک چشم به هم زدنی، همانجا لاشه مردار را سلاخی کردند و به قطعات کوچکتر تقسیم کرده و با خود بردند. سرِ تقسیم و سهم هر یک از آنها نیز با یکدیگر مشاجراتی داشتند که به دلیل فاصله ما از آنها، از کم و کیف آن مطلع نشدیم.
دیدن این صحنه و شنیدن این سخنان، بسان پتکی بود که به سرم کوبیده میشد. تصور میکردم دارم خواب میبینم. فکر و دلمشغولی تصادف و خسارت ماشین از سرم پرید، با خود میاندیشیدم: آیا قرار است، سنت «وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِکُمْ،» تکرار شود و به سبب رواج حرامخواری در جامعه، باز حوادث تاریخی صدر اسلام ، تکرار شود؟
سوالات منطقی مردم:
- چرا مسئولین و ادارات دولتی احساس وظیفه نمی کنند و به دفاع ازحقوق مردم برنمیخیزند؟
- چرا هیچ اقدامی برای جلوگیری و یا کاهش این خسارتها صورت نمیگیرد؟
- چرا جان و مال مردم برایمان بیارزش است؟
- واقعاً خسارتهای وارده به افراد بیگناه و بیتقصیر برعهده کیست؟
- آیا مدیران به سبب ترک فعل، باید مواخذه شوند یا خیر؟
- آیا این مسئولین فکر میکنند در دنیا و آخرت پاسخگو نیستند؟
- وظیفه اداره کل عریض و طویل راه و شهر سازی در این زمینه چیست؟
- آیا اداره جهاد کشاورزی هیچ مسئولیتی برای جلو گیری از ضررهای مستمر کشاورزان منطقه را ندارد؟
- هنگامی که فعل حرامخواری در بین عده ای از جوانان(هرچند محدود) عادی میشود و بنیان های اخلاقی جامعه اینگونه تهدید میشود، وظیفه مصلحین جامعه چیست؟
- آیا مبلغین، وعاظ، حوزههای علمیه، آموزش و پرورش و دانشگاهها در این زمینه نباید احساس مسئولیت کنند؟
چند راهکار پیشنهادی:
- حداقل کار ممکن و کم هزینه ترین روش و سریعترین راه کار، نصب تابلو هشدار «خطر عبور حیوانات وحشی» در کنار جاده از سوی اداره راه و شهر سازی است که متاسفانه همین کار را هم تاکنون انجام ندادهاند.
- حفر کانال به عرض و عمق حداقل یک متر در دو طرف جاده که گرازها نتوانند به جاده نزدیک شوند و حداقل مجبور شوند از زیر پلها عبور کنند.
- کشیدن چند ردیف سیم و یا نصب فنس در دو طرف جاده، تا راه ورود حیوانات وحشی به جاده، مسدود شود. شبیه خیلی از کشورهای عربی منطقه که برای جلو گیری از ورود شتر چنین طرحهایی را اجرا کردهاند.
- اقدام به محدود سازی و و اقدامات دیگر برای کنترل زاد و ولد و کاهش جمعیت این حیوانات مضر و موذی از سوی اداره جهاد کشاورزی با همکاری سایر سازمانهای مرتبط.
- اطلاعرسانی و فرهنگسازی از سوی رسانههای محلی برای آگاه سازی رانندگان از وجود خطر در این منطقه.
- تلاش مبلغین و صاحبان تریبون و رسانه برای فرهنگسازی و پرهیز دادن جامعه از حرامخواری و مردارخواری.
- حمایت از کشاورزان خسارت دیده با اجرای طرحهای بیمهای و محصور کردن زمینهای کشاورزی آنان.
- تلاش دولت برای افزایش درآمد و اشتغال جوانان و کاهش قیمت گوشت و فرآوردههای گوشتی تا عدهای از روی ناچاری به این عمل شنیع روی نیاورند. (به عنوان کار دراز مدت )
۳ نظر
گراز یا همون خوک وحشی…
گوشت الاغ و اسب شنیده بودیم ولی این مورد رو نه.
کشوری که مسلمان هست مردمانش باید خوک بخورن؟
پناه بر خدا.
انگار دارم خواب میبینم…
فاجعه است واقعا . باورش مشکله