پندری ـ مجتبی بنیاسدی: همین یک روز در تقویم، بهانهای میشود تا خبرنگاران هم خود سوژهی خبری شوند. همین شد که به مناسبت ۱۷ مرداد، روز خبرنگار، گفتوگویی را با یکی از خبرنگارانِ گراشیِ ساکن تهران ترتیب دادهایم. محمدحسن جعفری، خبرنگارِ خبرگزاریِ تسنیم که کارش را با نشریه و مجله شروع کرده است، از مصاحبهاش با حاجقاسم میگوید.
جعفری که در حال حاضر، دانشجویِ ارشد روزنامهنگاریست، همچنین در مورد وضعیت خبر و رسانه در گراش، قلهی خبرنگاری، مهمترین افرادی که با آنها مصاحبه داشته است یا دوست داشته مصاحبه بگیرد نیز حرفهایی برای گفتن دارد.
محمدحسن جعفری خودش را اینگونه معرفی میکند: محمدحسن جعفری هستم. دیپلم ریاضی را در گراش خواندم و با دوستان خوب و عزیزانی همچون مجتبی دارا، حمید مظفریفرد، ابوالحسن محمودی و محمدرضا مفرح همکلاسی بودم. در دانشگاه، کارشناسی عمران خواندم، اما چون علاقهای به آن نداشتم، در میان راه انصراف دادم و به مدرک کاردانی عمران بسنده کردم. در ادامه کارشناسی مدیریت فرهنگی را در دانشگاه سوره تهران خواندم و اکنون در حال آماده شدن برای نگارش پایاننامه کارشناسیارشد روزنامهنگاری در دانشگاه صدا و سیما هستم.
تعریف محمدحسن جعفری از یک خبرنگار چیست؟
سختترین سوالات، سادهترین سوالات هستند! در دنیای امروز که همهچیز به سرعت در حال تغییر است و رسانه دیگر مانند گذشته نیست و هر نفر میتواند یک خبرنگار و حتی خود یک رسانه باشد، تعریف یک خبرنگار یا روزنامهنگار سخت است؛ اما به هر حال ما خبرنگارها برای خود اصولی داریم و تا وقتی که این اصول به عنوان مرز بین ما و دیگران (فعالان رسانهای، روابط عمومیها) برجسته باشد، حرفه خبرنگاری زنده است. مهمترین اصل در حرفه ما اطلاعرسانی دقیق، صحیح، سریع و بیطرفانه است. هرکس که بفهمد چه چیزی برای مخاطب مهم است، بتواند خبر و گزارش بنویسد (حتی گزارشگران تصویری هم باید خبر نوشتن بلد باشند) و به این اصول پایبند باشد و به آن عمل کند، گام اول خبرنگاری را برداشته است.
به صورت تجربی هم میشود خبرنگار شد یا حتما باید تحصیلات آکادمیک داشت؟
خبرنگاری قبل از هر چیزی ذوق و شوق است و خبرنگاری جزو آن دسته از حرفههایی است که پیشرفت در آن هم به تجربه نیاز دارد و هم به علم. حال ممکن است این علم در دانشگاه یا در دورههای آموزشی و یا مطالعه کتب و جزوات باشد.
چرا ۱۷ مرداد را روز خبرنگار نامیدهاند؟
۱۷ مرداد به این دلیل که سالروز شهادت محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در جریان حمله طالبانِ پاکستان به کنسولگری ایران در مزارشریف است، روز خبرنگار نامیده شده است. فیلم سینمایی “مزارشریف” روایتی از این ماجراست.
خبرنگاری را از کجا شروع کردید؟ چه فعالیت فرهنگی یا خبری در گراش داشتید؟
از دوران مدرسه و از آن زمانی که با دوستان خوبم یعنی سعید عالمی، محمد صادقی، مهدی و یعقوب وفاییفرد، محمد مهرابی، ذبیحالله افسانه و… در مسجد امام زین العابدین (ع) کار فرهنگی انجام میدادیم، شوق نوشتن و نشریهنگاری داشتیم. پس از آن هم که خاکریزخاطرات را راه انداختیم، دست از نشریه برنداشتیم؛ اما مهمترین کارم با عصر گراش شروع شد و با نخل فارس ادامه یافت؛ هرچند با دوستان امروز هفتبرکه که آن روزها نامهای مختلفی داشتند، هم گاه گداری همکاری داشتم.
در کدام خبرگزاری و کدام حوزهی خبری فعالیت میکنید؟ چرا؟
از دی ماه سال ۹۷ تاکنون در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم مشغول به کار خبرنگاری هستم. همچنین اکنون دبیر گروه تاریخ ماهنامه سرو (ماهنامه تخصصی فرهنگ دفاع مقدس) هستم. پیش از آن به مدت ۵ سال در خبرگزاری دفاع مقدس مشغول به کار بودم و با ماهنامههای رمزعبور و همشهری پایداری همکاری داشتم. ابتدا علاقه داشتم در حوزه فرهنگی خبرنگار بشوم، اما دست روزگار و تصمیم مدیران من را به حوزههای دیگر کشاند. اکنون در حوزه سیاسی و به طور خاص بخش تاریخ سیاسی مشغول به کار هستم. به این بخش هم علاقه دارم و هم دورهای برای ورود به مرحله بعد میدانم.
کی و چرا برای خبرنگاری تهران را انتخاب کردید؟
من برای تحصیل در رشته مدیریت فرهنگی و برای اینکه در آینده مدیر فرهنگی بشوم به تهران آمدم و در دانشگاه سوره درس خواندم؛ اما دوستی با یک خبرنگار (مهدی وفاییفرد) و علاقهای که با این کار داشتم، موجب شد من هم خبرنگار بشوم.
قلهی خبرنگاری(به صورت کلی) و برای شما کجاست؟
هر خبرنگاری قلهاش را در جایی میبیند؛ اما قریب به اتفاق اساتید علوم ارتباطات معتقدند که قله خبرنگاری، حداکثر میزان اثرگذاری است. من هم به همین فکر میکنم، اما در بخش کاری خودم. نه امید دارم و نه آرزو دارم که در بخش خبر ورزشی یا اقتصادی اثرگذار باشم، اما امیدوارم و آرزودارم که در حوزه تاریخ سیاسی اثرگذار باشم؛ یعنی محصولی که تولید میکنم، دیده شود و اثر داشته باشد.
خبرنگار محبوب دارید؟
در ایران خبرنگاران و روزنامهنگارانی هستند که کارشان را میپسندم، اما محبوب من نیستند.
با چه شخصیتهایی مصاحبه کردهاید؟
با بیشتر چهرههای سیاسی و نظامی گفتگوهای کوتاه و بلند داشتهام؛ اما چون چهرههای سیاسی در بیان محافظهکار هستند و عمده مقامات نظامی حفاظت گفتار دارند، از مصاحبه با آنها لذتی نبردهام.
مهمترین شخصیتی که مصاحبه کردهاید؟
در نخستین روزهایی که در خبرگزاری دفاع مقدس مشغول به کار شده بودم، مراسم گرامیداشت شهید احمد کاظمی در سپاه تهران برگزار شد. حاج قاسم هم به آن مراسم آمد. میدانستم که حاج قاسم اهل گفتگو نیست و هیچ سردبیری هم از خبرنگارش انتظار نداشت که با سردار سلیمانی گفتگو بگیرد؛ اما من تصمیمم را گرفتم که حتماً با او مصاحبهای بگیرم.
وقتی از درب سالن خارج شد، به سرعت جلویش دویدم. جمعیتی که دورش حلقه زده بودند را کنار زدم. سوالم را پرسیدم و او پاسخ داد. با سرمستی و خوشحالی خاصی به خبرگزاری رفتم و به سردبیر گفتم با سردار سلیمانی گفتگو گرفتم.
جدا از مهم بودن، کدام خبری که تهیه کردهاید بیشتر به دلتان نشسته است؟
خودم این مصاحبه را از همه بیشتر دوست دارم. در نخستین روزهایی که در خبرگزاری تسنیم مشغول به کار شدم، با سردار اسدی که شماره او را از حاج مهدی نیساری گرفته بودم، تماس گرفتم و او را برای گفتگو به خبرگزاری دعوت کردم. صبح پنجشنبهای به خبرگزاری آمد. کتاب خاطراتش را دادم تا برایم امضا کند. بعد جویای احوال حاج مهدی شد و از او گفت و سپس خاطره طنزی از روزهای جنگ برای ما تعریف کرد. میگفت یک بار پیکر یکی از شهدای شهر گراش با شهدای لار جابجا شد. پیکری که به گراش رفته بود، وضعیت نامطلوبی نسبت به پیکر دیگر داشت. تعدادی از گراشیها میگفتند: لاریها از شهید هم نمیگذرند، پیکر سالم را خودشان برمیدارند و دیگری را به ما میدهند. (لینک مصاحبه: https://b2n.ir/29341)
دوست دارید با کدام شخصیت مصاحبه کنید؟
شخصیتهایی که در گذر زمان از نگاهها کنار رفتند یا حذف شدند و یا منفور شدند، جذابترین آدمها برای گفتگو هستند.
در طول تاریخ ایران یا جهان، دوست دارید با کدام شخصیت مصاحبه میکردید؟
اگر میتوانستم دوست داشتم با هاشمی رفسنجانی، صدام، رضاخان، بنیصدر، مصدق و احمد متوسلیان گفتگو بگیرم.
اگر قرار بود با مقام معظم رهبری گفتوگویی داشته باشید و فقط یک سؤال بپرسید، چه میپرسیدید؟
یک سوال کم است؛ اما دوست داشتم با ایشان در رابطه با جنگ، دولت میرحسین موسوی، اتفاقات دهه شصت، قطعنامه ۵۹۸، هاشمی رفسنجانی، جلسه روز ۱۴ خرداد خبرگان رهبری، فتنههای ۷۸ و ۸۸ و هزار سوال دیگر که در اذهان مردم است، بپرسم.
تا به حال کسی را به خبرنگاری تشویق کردهاید؟ منصرف چطور؟
منصرف کردهام، اما تشویق به یاد ندارم.
اگر خبرنگار نبودید، به چه فعالیتی مشغول بودید؟
این روزها بیش از آنکه شوق و ذوق خبرنگاری داشته باشم، بیشتر دوست دارم در تاریخ کنکاش کنم. دوست دارم بیش از آنکه وقتم را به پوشش اخبار و اتفاقات بگذرانم، به جستجوی اسناد و گفتگو با افرادی بپردازم که ردپایی در تاریخ داشتهاند و میتوانند به سوالات و ابهامات خودم و هم سن و سالهایم پاسخ دهند. البته ناف ما را جوری بریدهاند که دوری از رسانه و خبر محال است! اگر در آینده از حرفه خبرنگاری خارج و در حوزه پژوهش تاریخ مشغول به کار شوم، از رسانه و خبر دور نخواهم شد.
سؤال آخر؛ وضعیت گراش در حوزهی خبر و رسانه چگونه است؟
گراش به دلیل وجود افرادی که در حوزه رسانه توانمند و خوشفکر هستند، در این سالها در فضای رسانهای به خوبی دیده شده است و نسبت به دیگر شهرهای منطقه برتری دارد. این اتفاق مبارک مدیون تلاشهای تمام کسانی است که در این حوزه فعالیت دارند؛ به خصوص آن کسانی که اصولی و حرفهای این کار را انجام دادهاند. هم محمد خواجهپور و مسعود غفوری و هم مهدی وفاییفرد و مهدی قنبری فصلی نوین و حرفهای از کار رسانهای را در گراش به وجود آوردهاند که باید قدر دانست. امیدوارم صاحب منصبان در گراش این مهم را بدانند.
در پایان چند خاطره از محمدحسن جعفری بخوانید:
۱. با شهید مصطفی صدرزاده خیلی اتفاقی آشنا شدم. در حاشیه مراسمی او را دیدیم و وقتی که فهمیدیم مدافع حرم است با او قرار گفتگو گذاشتیم. چند روز پس از آنکه گفتگو منتشر شد، با من تماس گرفت و گفت حفاظت اطلاعات به دلیل آن گفتگو من را به ایران بازگردانده و فعلاً نمیگذارند به سوریه بروم.
مدتها بعد که سردار همدانی به شهادت رسید، به او پیام دادم هروقت برگشتی میخواهم در خصوص شهید همدانی با تو گفتگو بگیرم. پاسخ داد که به همین زودیها برخواهم گشت. تعجب کردم؛ چراکه آن روزها درگیری شدیدی در سوریه بود و لشکر فاطمیون نیز در آن نقش داشت. چند روز بعد خبر رسید که مصطفی صدرزاده با نام جهادی “سیدابراهیم” از فرماندهان لشکر فاطمیون به شهادت رسید. خدا رحمتش کند و ما را ببخشد.
۲. آن سالهایی که در خبرگزاری دفاع مقدس مشغول به کار بودم، یعقوب وفاییفرد هم در دانشگاه تهران درس میخواند. یعقوب از آن آدمهای پایهای است که روی رفاقتش میتوان حساب کرد. با هم دو سفر کاری به کرمانشاه و خوزستان رفتیم. در یکی از سفرها، همسفر سردار همدانی شدیم. این عکس را از آن سفر به یادگار داریم.
۳. ساعت ۸ صبح فردای روزی که در تهران تشییع شهدای غواص بود با مهدی چمران رئیس وقت شورای شهر تهران در ساختمان خبرگزاری وقت گفتگو گذاشتیم. هم من و هم مهدی و هم دیگر خبرنگاران و عکاسها تا دیروقت درگیر بودیم. صبح ساعت هشت و نیم به خبرگزاری رسیدم. چمران و همراهش بعد از اینکه چند دقیقهای در سالن نشسته بودند و تمام طبقات را گشته بودند، در حال خارج شدن از خبرگزاری بودند. من اولین کسی بودم که به خبرگزاری رسیدم و جز نگهبان هیچکس دیگری در ساختمان نبود. گفتگو را که شروع کردم، چند دقیقه بعد مهدی و دیگر دوستان هم آمدند.
یک بار هم با یکی از مسئولان قرار گفتگو گذاشتیم، اما چون شب قبلش میهمان داشتیم و تا دیروقت بیدار بودیم، خواب ماندیم و به گفتگو نرسیدیم. مسئول با خبرگزاری و سردبیر تماس گرفته بود که اینها پس کجا هستند؟
۴. همانجور که بعضی وقتها ما خبرنگارها، مصاحبهشوندهها را اذیت میکنیم، گاهی هم مصاحبهشوندهها هم را اذیت میکنند. سردار مرتضی قربانی از آن آدمهای به شدت بدقلق در گفتگوست که نه اجازه میدهد سوال بپرسی و نه به سوالهایت پاسخ میدهد؛ فقط میخواهد از اول تا آخر خودش حرف بزند.
یک بار در دفتر محسن رفیقدوست با او گفتگو گرفتم. حسنعلی محسنی هم با من آمد. حسنعلی که همان اول گفتگو کلافه شد و جزوه درسیاش را بیرون آورد و درسش را خواند، من هم که در میانه گفتگو ناامید شده بودم، فقط میخواستم هرچه زودتر حرفهایش تمام شود.
۵. لشکرآباد یکی از جاهای مورد علاقه من در اهواز است. هر بار که به اهواز میروم، حتماً سری به آنجا میزنم و با خوردن فلافل سلفسرویس، سمبوسه و نوشابه شیشهای دلی از عزا درمیآورم. از وقتی هم که فهمیدم امین نوبهار نزدیک لشکرآباد خانه گرفته است، حالم خوش شد. البته یک سالی بیشتر آنجا نبود.
یکی از شبهای نوروز ۹۶ همراه با دوستانم در لشکرآباد بودیم. به روابط عمومی ارتش سپرده بودم که میخواهم با نماینده وقت ولی فقیه در ارتش که این روزها امام جمعه تبریز است، گفتگو بگیرم. مشغول خوردن فلافل بودم که روابط عمومی ارتش زنگ زد و گفت شرایط مهیاست و تلفنی با حاجآقا گفتگو بگیر. دستگاه ضبط صدا و خودکار همراه نداشتم. چند کاغذ فلافلی برداشتم. خودکار هم از صاحب مغازه گرفتم و گفتگویم را تند تند نوشتم.
۱ نظر
سلام. احسنت. خدا قوت.