📲خبر قتل را در پندری بخوانید.
📍این خبر هولناک، سایهٔ ترس را بر سر شهر افکند. در این بین هفتبرکه با عنوان «قتلِ زنِ تنها» به ترس و وحشت در بین زنان تنهای گراش، که جمعیت زیادی را در بر میگیرد، دامن زد. در ادامه کانال تابان با انتشار یادداشتی از دکتر امیرحمزه مهرابی با عنوان «تنهایی و ثروت، بلای جان زنان است» به این وحشت افزود.
📲یادداشت مهرابی را در سایت پندری ببینید.
یادداشت امالبنین حامل را بخوانید:
یادداشت تحلیلی جناب دکتر مهرابی را خواندم. دیدگاه شخصی ایشان بهشدت قابل احترام است اما بهنظر میرسد قابل نقد و بازبینی هم باشد.
فارغ از اینکه تحلیل ایشان در راستای سازگاری زنان باشد یا نباشد و یا بهسبب جایگاه اجتماعیشان دغدغه حفظ خانواده را داشته باشند و در تقلای ریشهیابی مشکلات زیرپوستی شهر باشند؛ بهگمانم اول از هرچیز، عنوان (تنهایی و ثروت بلای جان زنان)، برازنده نباشد. چراکه شعلهی ترس و وحشت و ولولهای که بر سر زبانهاست را نهتنها خاموش نمیکند که شعلهورتر هم میشود و چه خوبست که در همهمهی ناآرامیها مایهی قرار دلهای تنهایان باشیم.
اگر یک زن به هر دلیلی، خواسته یا ناخواسته وجوه مشترکات تحلیلی شما را دارا باشد و به هر دری زده باشد تا پیشنهادات شما را هم عملی کند و نشود(نه اینکه نخواهد) حق ِ زندگی بیدغدغه را، حق امنیت و آرامش را ندارد؟؟ آیا بهتر نیست در راستای امنیت بیش از پیش زنانِ تنها، اقدامی مثمر و موثر کرد تا مواخذه و قضاوت سوگیرانه؟ منظور دقیقم از قضاوت، اشاره به عَلَم کردن مشکلات سطحی و اندکیست که قید شده (که صد البته صحه یا نفی بر سطحی بودن یا نبودن مشکلات با چنین قطعیتی، قاعدتاً محل بحث و بررسی مفصل است) و منظور دقیقم از مواخذه، همان بندیست که مطالبه بهحق ِابتداییترین حق شرعی،قانونی و عرفی زنان که مهریه باشد را، تحریک ِ غیری میداند که قرارست عاید سودی باشد و این قضاوت، مقر درد است و محل اعتنا….
و اما دیدگاه ایشان دربارهی تسلیم ِتدبیر الهی شدن؛ که بهتعبیر من، طوق ِ قربانی بودن و ماندن و قربانیگری را به گردنِ زنان میآویزد و تداعی کلیشه بسوزید و بسازید با هر قیمتی، میباشد؛ به کدام حکم الهی، سرنوشت زن و یا هر موجود انسانی دیگر، نشان از تدبیرالهی است و مسیر زندگی محصول جبر است؟ که اگر قرار بود اراده و تصمیم از انسان گرفته شود، چرا آدمی باید به مقام اشرفمخلوقات برسد؟ مگر سرنوشت از پیش تعیینشده و غیرقابلتغییر است؟ مگر خود ِ خداوند در قرآن نمیفرماید: انالله لا یغیر ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم؟ مگر ما پیرو مکتبی نیستیم که اولین امامش، از قضای الهی به قَدَر الهی پناه میبرد و خود را تسلیم محض نمیداند؟ مگر بنا نیست الگوی یک زنِ شیعه، شجاعت و شهامت بانو حضرت زهرا سلامالله باشد که بهوقتش، تا پای جانِ خود و فرزندش، برای احقاق حق خود ایستاد؟ مگر انسان(فارغ از زن و مرد) درخت است که خود را تسلیم شدهی تدبیر الهی بداند و به هر قیمتی خود را ملزم به سازگاری کند تا مبادا انگ ِ زنِ تنها یا مطلقه بگیرد و با توجیه جلوگیری از آسیب فرزند یا فرزندانش، چند دههی زیستی سریع تمامشوندهاش را بسوزد و بسازد؟ چنین زنی چگونه میتواند الگوی مناسبی برای مهارتآموزی فرزندش باشد؟ آیا به همان اندازه که میشود امور غیرقابل تغییر را پذیرفت و تسلیم شد، نمیتوان برای بهبود امور قابل تغییر قدمی برداشت و متعهد شد؟؟
من معتقدم این دیدگاه تکبعدی است و نیازمند انعطاف و ملاطفت؛ یک زن و یک مادر، بهقدری که میتواند سازگاری کند و بسته به شرایطش همسرداری را یک جهاد بداند و پدیده طلاق را یک آسیب؛ بههمانقدر هم میتواند سازندگی کند و حماسه بیافریند، سکوت را فضیلت نداند، بهقیمت تحویل ندادن فرزند طلاق به جامعه، تسلیم مطلق نباشد و مجبور نباشد فرزندش را اسیر جو متشنج یک خانواده ناآرام کند و به خانواده القا کند که گذر از تاریکی شب برای رسیدن به نور و روشنایی، تخلف از تدبیر الهی است و هیچ شروعی دوباره و هیچ امیدی درخور، نیست و راهی جز تسلیم نیست. اختیار تنهایی به همانقدر که میتواند پرتگاهی برای سقوط باشد؛ میتواند سکویی برای پرش هم باشد. هیچ واقعیتی مطلق نیست ویک زن ِتنها محکوم به اسارت در سایههای سیاهی نیست؛ همیشه امیدی هست و قابل رویش است.
و در پایان، زنانِ تنها را مهمانِ زلالیِ ابیاتی چند از شفیعیکدکنی خواهم کرد؛ بدان امید که سبز بمانند و برویند و بسازند:
در این زمانهی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقهی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو میروی، که بماند؟
(تو نخواهی، که بخواهد؟)
که برنهالک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
هزار آینه جاریست
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو میتپد با شوق
زمین تهیست ز رندان؛
همین تویی تنها
که عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
۱ نظر
یادداشت خوبی بود ، سپاس خانم حامل