نتایج کنکور که منتشر میشود، نامِ دانشآموزانِ گراشی که در مدارس مختلف لار تحصیل کردهاند، نیز بین برترینهای کنکور دیده میشود. اما همیشه سؤالهایی ذهن همشهریان را درگیر کرده است که:
آیا همهی دانشآموزان گراشی که در لار تحصیل میکنند رتبههای برتر میشوند؟ یا موفقتر هستند؟
تحصیلِ گراشیها در لار، چه مزایا و معایبی دارد؟
آیا تحصیل در لار سختیهایی را هم به دنبال دارد؟
آیا سطح مدارس و معلمان گراش به نسبت لار پایینتر است؟
جو مدارس و شهر لار و گراش، در موفقیت دانشآموزان چقدر تأثیر دارد؟
چرا گراش مدارس خاص ندارد؟
آیا گراشیها فقط در مدارس خاص لار حضور دارند؟ مدارس غیرانتفایی و دولتی لار چطور؟
پندری برای این دست سؤالات پروندهای را باز کرده است که قرار است در بخشهای مختلف و متنوع به آن بپردازد. به مرور، بخشهای مختلف این پرونده منتشر خواهد شد.
بخش اول را اختصاص دادهایم به دانشآموزان گراشی که یک مقطع یا دو مقطع را به طور کامل در لار تحصیل کردهاند. این گروه، دانشآموزان به مزایا و معایب آن بیشتر احاطه دارند. مجید زارعی، هانیه باختر، صاحبه بنیاسدی، سارا آذرپادگان، ابوالفضل منفرد و یک نفر که نمیخواست اسمش فاش شود و در این گزارش از او به صورت ناشناس اسم برده میشود. قطعا این گزارش همهی صحبتها پیرامون تحصیل دانشآموزان گراشی در لار نیست. در قسمتهای بعدی از زوایای دیگر به این مسئله خواهیم پرداخت. اما اگر شما هم در لار تحصیل کردهاید و حرفی برای گفتن دارید، پندری صدای شما را میشنود. هم میتوانید نظر بدهید هم به عنوان یادداشت برای ما بنویسید و ارسال کنید.
چگونه با مدارس لار آشنا شدیم؟
مجید زارعی، فارغالتحصیل رشتهی مهندسی مکانیک از دانشگاه علم و صنعت است. او از سال ۸۴ تا ۹۱ به صورت پیوسته در مدرسه تیزهوشان لار تحصیل کرده است. زارعی سال ۹۱ رتبهی ۳۱۰ کنکور ریاضی را کسب کرده است.
مجید زارعی که در میان دانشآموزان گراش به عنوان مشاور نیز شناخته می شود، در مورد چگونگی رفتنش به لار میگوید: «من اطلاعی از همچین مدرسهای نداشتم. به پیشنهاد معلم کلاس پنجم دبستان تحقیق کردیم و فهمیدیم یک مدرسه خوب توی لار هست و باید با آزمون وارد شویم. چندتا کتاب و جزوه تهیه کردیم و آزمون دادیم.»
سارا آذرپادگان، هماکنون دانشجوی ِزیستشناسی دانشگاه شیراز است. از ۹۲ تا ۹۸ در مدرسه فرزانگان لار درس خوانده است. آذربادگان از ورود خودش به مدرسهی لار میگوید: «در آن بازه زمانی یک آزمون برگزار میشد برای سه مدرسهی تیزهوشان، نمونه و شاهد. من از کلاس پنجم به کلاسهای تقویتی در مدرسهی (خِرَد) لار میرفتم تا آمادگی کافی برای این آزمون را داشته باشم. در نهایت تیزهوشان قبول شدم.»
صاحبه بنیاسدی فرد دیگری است که در لار تحصیل کرده است. او میگوید: «صاحبه بنی اسدی هستم. دانشجوی سال چهارم رشته دندانپزشکی. گراشی هستم.»
بنیاسدی با اینکه فقط دبستان را در گراش درس خوانده و بقیهی دوران دانشآموزی را در لار بوده، همان ابتدا در معرفی میگوید: «من گراشی هستم.»
بنیاسدی میگوید: «من فقط دوران دبستان را در مدرسهی بانوحقانی گراش گذراندهام و دوران راهنمایی و دبیرستان در مدارس نمونه دولتی لار مشغول به تحصیل بودم. مدرسهی راهنمایی امام موسی کاظم(ع) و دبیرستان نرجس خاتون لار.»
صاحبه بنیاسدی تنها عضو خانواده نیست که در لار تحصیل کرده است: «خواهرم چهار سال از من بزرگتر است و قبل از من، توی همین مدارس مشغول تحصیل بود. برای خانوادهی من به خصوص پدرم تحصیلات و مستقل بودن فرزندهایش خیلی مهم بود و هست. بنابراین با تصمیم پدر و مادر و به علاوه علاقهی فردی من به مدارس لار، در آزمون ورودی این مدارس قبول شد و راهی لار شدم.»
نفر بعد هانیه باختر است. توضیحات ابتدایی او اینگونه است: «چهار سال در لار مشغول تحصیل بودم. مدرسه فرزانگان. آن موقع با چند تا از دوستان زرنگتر تصمیم گرفتیم توی آزمون ورودی سمپاد شرکت کنیم. من اول تصمیمم زیاد جدی نبود و بچهها ثبتنامم را انجام دادند. بعد تماس گرفتند که فلان روز امتحان است. بعد بهم زنگ زدن که فردا میآییم دنبالت. من که اصلا جدی نگرفته بودمش توی هر دو آزمون قبول شدم. باز هم تصمیمم آنچنان جدی نبود و باز هم این دوستان بودند که خبرم کردند باید برویم برای ثبت نام. و رفتم.»
ابوالفضل منفرد هفت سال لار درس خوانده است و الآن دانشجویِ مدیریت دولتی است. او خودش را اینگونه معرفی میکند: « ۲۲ ساله هستم. دانشجو ترم ۵، دانشگاه ولایت ایرانشهر، رشته مدیریت دولتی. بنده دو مقطع راهنمایی و دبیرستان را در لار تحصیل کردهام. بنده این ۷ سال را در مدارس تیزهوشان لار تحصیل کردهام، که نام مدرسه راهنمایی، مدرسه طلایهداران، و نام مدرسه مقطع دبیرستان، شهید بهشتی بود.»
منفرد چگونگی انتخاب لار را یک جریان میداند و میگوید: «جریان تحصیل بنده در لار برمیگردد به دوران دبستان. کلاس پنجم که کمکم دانشآموز برای ورود به مقطع بالاتر آماده میشود، یک روز مدیر مدرسه برای اطلاعرسانی شروع ثبتنام آزمون مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان وارد کلاس شد و توضیحاتی را در خصوص این آزمون و مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان ارائه داد. نکتهی مهم این بود که مدیر مدرسه تأکید داشت خانواده را نیز در جریان این آزمون قرار دهیم، که بنده کامل این قضیه را فراموش کردم. چند روز بعد که تعداد ثبتنامیها برای این آزمون رضایتبخش نبود از طرف مدرسه خانوادههارا دعوت کردند و جلسهای در این خصوص برگزار شد. بعد این جلسه که خانواده دانشآموزان نیز در جریان این آزمون قرار گرفتند، سر یکی از کلاسها بنده را از کلاس بیرون آوردند و در حضور خانواده قرار بر ثبتنام این آزمون شد. همان سال به علت جریانهای زیادی که در خصوص شهرستان شدن گراش مطرح بود، مدرسه نمونه دولتی لار به علت این که آزمون زیر نظر خود شهرستان لار برگزار میشد، هیچ کدام از دانشآموزان گراشی قبول نشدند. و به علت این که آزمون مدارس تیزهوشان دو مرحلهای و با نظارت کشوری، از تهران برگزار میشد بنده توانستم قبول شوم.»
نفر آخر، نمیخواهد او را معرفی کنیم. دلایل خودش را هم دارد. اما سالهاست که دنبال همچون فرصتی میگردد تا از هفت سالِ تحصیل در لار و بعد از آن بگوید. از زبان خودش بخوانیم: « هفت سال لار بودم. سه سال راهنمایی و چهار سال دبیرستان. بعد از دوران راهنمایی، دیگر توی خانوادهی ما مطرح نبود که گراش درس بخوانم. چون من سه سال لار بودم و عملا باید لار را ادامه میدادم.»
آیا تنها به لار میرفتید یا دوستانی هم داشتید؟
زارعی از همراهان خودش در لار میگوید: «البته آنجا کسی که از قبل آشنا باشم نداشتیم. ولی وقتی رفتیم و ثبت نام کردیم فهمیدیم چند نفر دیگه از گراش هستند و با آنها دوست شدیم.»
بنیاسدی که هماکنون دانشجوی دندانپزشکی است، در دوران تحصیل در لار تنها نبوده. او میگوید: «در دوران راهنمایی حدودا پنج گراشی بودیم و در دوران دبیرستان هم تعداد زیادی بودیم. سال اول ورود من به دبیرستان خواهرم هم آنجا بود و سال آخر دبیرستان را سپری میکرد. علاوه بر ایشان حدودا هفت نفر دیگر هم بودند.»
باختر هم ثبتنامش هم با دوستانش بوده میگوید: «ما با هم پنج نفر بودیم که سه تا تجربی بودیم و دوتا ریاضی. هر چند علاقه و اولویت من انسانی بود اما متأسفانه سمپاد فقط تجربی و ریاضی داشت و رفتم تجربی.
البته علاقه هم داشتم به تجربی و الان علاقهمندتر شدم.»
منفرد از همراهانش در لار میگوید: «آن زمان از گراش دانشآموزان زیادی برای تحصیل به لار میرفتند، حدود سه مینیبوس. از مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی گرفته تا مدارس عادی و غیرانتفاعی. تا جایی که بنده به یاد دارم آن زمان تعداد قبولی هر شهرستان از قبل مشخص بود و به عبارتی سهمیهبندی شده بود. که از گراش فقط چهار نفر سهمیه داشتیم که این چهار نفر هم بنده بودم، آقای براهیمی، آقای برازنده و آقای عالمی. این جریان برای مقطع راهنمایی بود، که برای مقطع دبیرستان ما چهار نفر مستقیم به مقطع بالاتر رفتیم و در دبیرستان نیز آزمون برگزار میشد که در آن آزمون یک نفر دیگر از گراش به ما اضافه شد، آقای عبدالهیشمسی.»
تأثیر جوّ مدارس لار بر وضعیت تحصیلی
زارعی که در طول تحصیل در لار، همیشه رتبههای اول تا سوم را داشته است، از معلمها و جو مدارس لار اینچنین میگوید: «من خیلی از معلمها راضی بودم، اگر چه بعضی از معلمها بودند که میشد گفت سطح علمی خوبی نداشتند و مثلا در همان پایه یا درس در گراش دبیران بهتری تدریس میکردند، اما به طور کلی از معلمها راضی بودم. جو درس خواندن در مدرسه ما بیشتر از مدارس گراش یا سایر مدارس لار بود. اما اینطور نبود که همه سرشان توی درس باشد؛ بعضیها توی جو ورزش، بعضی کارهای فرهنگی و بعضی کار آزاد و … بودند. خلاصه متنوع بود.»
صاحبه بنیاسدی از سختیها و جو مدرسهی لار هم چیزهایی شنیده بود: «خیلیها از سخت بودن شرایط تحصیل در لار میگفتند. میگفتند که مدارس لار سطح علمی بالاتری دارد و شاید تواناییاش را نداشته باشی و از این دست صحبتها. سطح علمی این مدارس توی شرایط خوبی بود، ولی طوری هم نبود که با تلاش نشود خودت را به آن سطح برسانی. اگر بخواهم از جو مدرسه بگویم، جو مدرسه جوی بود که یک مدرسه باید داشته باشد. تقریبا میشود گفت همه هدف داشتند برای زندگی درسیشان و گاهاً راجع به این موضوع بحث میشد. اگر کلاسی فوقالعاده بر کلاس عادی مدرسه برگزار میشد، همه اشتیاق نشان میدادند. برای شرکت توی مسابقات مختلف واقعا بچهها انگیزه داشتند. گاهی وقتها آزمون علمی در سطح شهر لار برگزار میشد و ما علاوه بر اینکه با همدیگر رقابت میکردیم، با مدارس دیگر لار هم رقابت میکردیم. جو خوبی بود.»
از معلمها هم اینگونه میگوید: «معلمهای ما در دبیرستان از همان اول با سؤالات مشابه کنکور و کتابهای کمک اموزشی آشنایمان میکردند. برای مثال سال اول دبیرستان، معلم ریاضیمان ما را به داشتن یک کتاب کمک آموزشی مجبور کرد و همیشه از آن کتاب تکلیف میداد و چک میکرد و در نهایت خودش بار دیگر سؤالات آن کتاب را برای ما حل میکرد.»
آذرپادگان از رقابت صدم به صدم در مدرسه لار اینگونه میگوید: « معدلها در مدرسهی ما (فرزانگان) صدم به صدم با هم تفاوت داشت و برای من به شخصه در متوسطهی اول از ۱۹ پایینتر نیامد و طبق شرایطی که توی دورهی ما برایمان تنظیم کرده بودند، آزمون ورودی به متوسطه ی دوم تیزهوشان برداشته شد و به جای آن از روی سوابق دورههای قبل پذیرش صورت گرفت. که این شرایط برای بچههایی که میخواستند تجربی را انتخاب کنند بالتبع سختتر بود. من خودم به شخصه تمام تلاشم را کردم که پایهی نهمم را با معدل ۲۰ تمام کنم.»
آذرپادگان هنچنین معلمها و جو مدرسه را در لار هم اینگونه توصیف میکند: «معلمها نسبت به مدارس عادی قطعا سختگیرتر و نکتهسنجتر با دانشآموزان فرزانگان رفتار میکردند. روشهای تدریسشان هم متفاوت از مدارس دیگر بود، و این خودش باعث تقویت هر چه بیشتر پایهی ما میشد. جو مدرسه در راهنمایی برای من مطلوب بود و به دلیل داشتن وقت آزاد بیشتر نسبت به دبیرستان میشد کارهای فرهنگی، علمی و هنری بیشتری انجام داد و اینکه هنوز میشد شور و شوق را در بچهها دید. اما در دبیرستان جو سنگینتری را تجربه کردیم که داشتن برنامهی آموزشی مخصوص، و سختتر بودن درسها در ایجاد این جو بیتأثیر نبود.»
باختر معتقد است معلمان مدارس لار اکثرا خوب بودند. او میگوید: «معلمها اکثرا خوب بودند و مطالب خارج از کلاس زیاد کار میشد. تا حدی که من سال اول و دوم دانشگاه خیلی از درسها برایم تکراری بود و آنجا وضعیت نمره همه در یک سطح بود، بالای ۱۸.»
منفرد هم از وضعیت تحصیلی خودش میگوید: «به لطف خدا من در هر دو مقطع جز نفرات برتر کلاس بودم. معدل دوران راهنمایی بالای نوزده و مقطع دبیرستان هم به همین منوال بود. بنده علاقه بسیاری به رشته انسانی داشتم و رشته تجربی اولویت بعدی من بود، ولی به خاطر عدم وجود رشته انسانی در مدرسه تیزهوشان در رشته تجربی ادامه تحصیل دادم.»
منفرد معلمان لار را هم اینگونه ارزیابی میکند: «ببینید در شهرستانهایی مثل گراش و لار تعداد دبیران در هر درس زیاد نیستند که ما بتوانیم مقایسه جامعی داشته باشیم. برای مثال: در لار دبیری که در مدرسه تیزهوشان تدریس میکند شاید در مدارس نمونه و حتی عادی نیز تدریس داشته باشد. اما چیزی که به نظر میرسد این است که دبیری که برای تدریس وارد مدرسه تیزهوشان میشود با توجه به فضای مدرسه وقت و انرژی بیشتری را صرف میکند. در مجموع سطح دبیران را خوب ارزیابی میکنم.»
او جو مدرسه را متفاوت میبیند و میگوید: «جو مدرسه به خاطر گزینش دانشآموزان و دبیران و همچنین پیگیربودن و تأثیر خانوادهها نسبت به مدارس عادی بسیار متفاوت بود. و البته این را هم باید متذکر شد که در مدارس تیزهوشان هم همه دانشآموزان یک دست نیستند ولی جو غالب را میتوان قوی ارزیابی کرد. البته در جاهایی نیز این درس خواندنها با فشارهای زیادی روی دانشآموز همراه بود.»
ناشناس وضعیت تحصیلش را پر افت و خیز میداند. او عوامل زیادی را در این امر دخیل میداند و میگوید: «در راهنمایی من رتبه اول بودم. البته یک سری اتفاقات در آن سالها افتاد که یک سری تبعات داشت. تبعات آن هم بیشتر برای من و امثال من که گراشی بودیم و لار درس میخواندیم بود. سالی که من راهنمایی بودم سالی بود که گراش شهرستان شد. قبل از شهرستان شدن من با دیگر لاریها هیچ تفاوتی نداشتیم و برادرانه رفتار میکردیم. ولی همین خودش یک نقطه عطفی شد در ارتباط ما با لاریها. خیلی بد بود. خیلی. الآن که به آن فکر میکنم آرام نمیشوم. حتی معلمی که من را دوست داشت، با من زاویه میگرفت. اما علنا این کار را نمیکرد ولی من آن را حس میکردم.»
ناشناس افت تحصیلیاش را اینگونه ادامه میدهد: «از آن سال به بعد من از لحاظ درسی خیلی افت کردم. نمره اول بودم ولی دبیرستان در حد متوسط. رتبه کنکورم هم خوب نشد چون انگیزهای نداشتم. البته به طور مستقیم لار بودن در بیانگیزگی من مؤثر نبود، اما اگر بخواهیم به طور غیرمستقیم بحث کنیم بله، مؤثر بود. مثلا از معلمهای لار من گلهی به خصوصی ندارم. اما مدیر و معاون چرا. به هر حال بیانگیزگی من یک پروسه طولانی بود و عوامل متعددی دخیل هستند. البته یک دلیل کلی هم دارد و آن هم این است که من فکر میکردم در جایگاه خودم نیستم. چون من به هنر علاقه داشتم و دارم و در شهر هم ظرفیتی برایش نیست. ولی میدانستم که این راه برای همه است و هر کسی باید این مسیر را طی کند.»
آیا تحصیل در لار سخت است؟
زارعی از سختیهای لار هم چند مورد عنوان میکند: «عبور و مرور (بعد مسافت)، هزینهها و از لحاظ سطح درسی برای کسی که فقط قصد دیپلم گرفتن داشت، سختی خاصی نبود اما اگر قصد داشتی با سطح مورد انتظار مدرسه پیش بیایی، نسبت به مدارس عادی کمی سخت میشد.»
آذرپادگان علاوه بر خستگیِ مسیر بین لار و گراش، که اغلب دانشآموزانِ گراشیِ محصل در لار مطرح میکنند، سختیهای دیگری نیز برمیشمرد. از جمله: «گاهی اوقات به دلیل داشتن امتحان نمیشد با خانواده بیرون رفت. داشتن کارآزمون (هر شنبه از ما از ۳ درس که عمدتا ۲تای آن تخصصی و یکی از آنها عمومی بودند امتحان در زمان محدودی مثلا ۴۵ دقیقه تا ۱ ساعت گرفته میشد) که در دبیرستان برای آمادگی هر چه بیشتر ما برای کنکور صورت میگرفت. اما اینکار خودش گاهاً باعث خستگی ما میشد. چون که عملاً ما آخر هفتهی خودمان را که برای استراحت بود از دست میدادیم و باید باز هم درس میخواندیم. چون بعضی از معلمها روی نمرهی این کارآزمونها حساس بودند و نمیشد سرسری از آنها گذشت. و اینکه اگر در درسی ضعیف میبودی از دفتر تو را صدا میزدند و علتش را جویا میشدند و پیشنهاد کلاسهای تقویتی را میدادند.»
بنیاسدی اما از سختیهای تحصیل در لار انگار چیزی به ذهنش نمیآید: «راجع به سختی تحصیل در لار راستش چیز خاصی مد نظرم نیست. ولی شاید برای ما در دوران راهنمایی فقط رفتآمد بود که باز هم کلمه سخت برایش مناسب نیست. ولی الان خدا را شکر این مشکل هم دیگر وجود ندارد.»
سختیهای تحصیل در لار برای باختر کم نبوده. او میگوید: «البته سختیهای خاص خودش را داشت و اگر الان بخواهم تصمیم بگیرم هیچ وقت لار را انتخاب نمیکنم. هوا تاریک بود، چراغ قوه دست میگرفتیم با مامانم سر ایستگاه میایستادیم منتظر سرویس. محلهی ما پر سگ بود. دوباره ساعت سه که به خانه میرسیدم هم خیابان به شدت خلوت بود و سرویس ما را توی خیابون اصلی پیاده میکرد و من بعد اینکه از سرویس پیاده میشدم حدودا بیست دقیقه پیادهروی داشتم و خیلی خستهکننده بود.»
باختر در ادامه میگوید: «یادم هست زمانی که ما لار بودیم گراش شهرستان شد. یک هفته مدرسه تعطیل شد.
خیلی علیه ما شعار دادند و روی کاغذ نوشتند: «گراشی پول میده لاری جون میده» و عکسهایش هم دارم اتفاقا. آن یک مدت خیلی سخت بود همهاش بحث گراش و لار بود. برای خیلیها که بیتفاوت بودند مشکلی نبود ولی من حرص میخوردم.»
منفرد هم رفتوآمد بین لار و گراش را یکی از سختیها عنوان میکند و میگوید: «برای دانشآموزانی که از دیگر شهرستان هایی مثل گراش و اوز میآمدند، بُعد مسافت یکی از سختیهای مهم بود که نسبت بقیه همکلاسیهای لاریمان باید حدود دو ساعت زودتر از خواب بلند میشدیم. از دیگر سختیها باید به این نکته توجه کرد که شما از شهری دیگر برای تحصیل آمدهاید، پس دوستان جدیدی را نیز باید انتخاب کنید. شما فقط در مدرسه با آنها در ارتباط هستید و همدیگر را میبینید. در حالی که اگر همکلاسی شما، هم شهری شما نیز باشد در خارج از مدرسه هم با یکدیگر میتوانید تعامل و ارتباط داشته باشید، با وجود این قضیه تا حدودی میتوان گفت که باعث منزوی شدن میشد.»
ناشناس هم بزرگترین سختی تحصیل در لار را شش صبح بیدار شدن میداند و میگوید: «بزرگترین سختی تحصیل در لار ساعت شش بیدار شدن، و از همه دیرتر به خانه برگشتن است. جا ماندنها از سرویس و مناسب نبودنِ زمانِ سرویس با آدرس مدرسه که خودش دردسری بود. مثلا زمانی که راهنمایی بودم، با آقای دیباچی، نامآور یا قاسمی میرفتیم لار اما برگشت با تاکسی بودیم. و دیگر اینکه من رفیق ندارم. رفاقت من با لاریها رفاقت لاری بود. الآن هم به جز یکی دو نفر که دیر به دیر پیامی میدهیم رفیق لاری ندارم. من متعلق به گراشم و میخواهم برای گراش خدمت کنم و مفید باشم. ورود من به بعضی هیأتها و تشکلها هم آشنایی با طیفهاست که من گروهها را بشناسم. مثلا من در مراسمات تنها میروم، تنها هم برمیگردم.»
مزایای تحصیل در لار
مجید زارعی معتقد است تحصیل در لار مزایایی هم داشته از جمله: «وضع فرهنگی خانوادهها مناسب بود (خودمانی بگویم بحث اعتیاد، درگیری و اینطور مسائل به ندرت وجود داشت). از لحاظ دبیران و برگزاری کلاسهای کنکوری و درسی خوب بود. از لحاظ کارگاهها و همایشهای غیر درسی و فوق برنامه هم قابل قبول بود.»
سارا آذرپادگان، دانشجویِ رشتهی زیستشناسی، از مزایایِ تحصیل در لار، با عنوان هدیه، نام میبرد و توضیح میدهد: «فرزانگان به من: تلاشگر بودن، اعتماد به نفس داشتن، روابط اجتماعی قوی، تفاوت در نوع نگاه به بعضی از مسائل، فعال بودن و داشتن ایدههای جدید (برگزاری مسابقات علمی – گروهی خیلی تأثیرگذار هست در این موضوع)، تفاوت در نحوهی صحبت کردن با دیگران، مستقل بودن، پیدا کردن دوستهایی با خط فکری یکسان را هدیه داد.»
صاحبه بنیاسدی، بزرگترین مزیت مدارس لار را هدف داشتن عنوان میکند و میگوید: «من فکر میکنم بزرگترین مزیت مدارس آنجا برای من همین بود، اینکه بچههای آنجا از مدرسه آمدنشان هدف داشتند. با انگیزه درس میخواندند. رقابت درسی سالمی داشتند و میشود گفت برای هدف کوتاه مدتشان برنامهریزی کرده بودند و خیلی جدی دنبالش میکردند. قطعا صد در صد بچهها چنین روحیهای نداشتند ولی حداقل ۸۰ درصد کلاس هدف داشتند. راستش همهی این مواردی را که من گفتم جوی بود که آن زمان در مدرسه نمونه فقط تجربه کرده بودم ولی راجع به شرایط مدارس دیگر اطلاعات چندانی ندارم.»
ابوالفضل منفرد هم مزایای تحصیل در لار را برمیشمرد: «گزینش دانشآموزان، سطح کیفیت مناسب دبیران، فضای مناسبی که از نظر درسی خانوادهها فراهم میکنند و… همگی میتوانند جز مزایای تحصیل در لار محسوب شوند. که در ادامه این شرایط میتواند به دانشآموز اجازه دهد که دید بلند تری داشته باشد و بهتر در مورد آینده خود تصمیم بگیرد.»
معایب تحصیل در لار
زارعی اما معایب تحصیل در لار را نیز کم نمیداند: «برای ماهایی که از گراش میرفتیم لار اصلیترین عیب این بود که رفقای کمی در گراش داشتیم. یعنی از لحاظ اجتماعی گوشهگیر میشدیم. اگر کسی خودش در فعالیتهای جانبی شرکت نمیکرد عملا هیچکس نمیدانست گراشی است. خاطره مشترک اکثر ما که لار میرفتیم این بود که تا مدتها بعد از تحصیل وقتی میرفتیم سر یک مغازه برای خرید، با ما فارسی صحبت میکردند. یعنی اصلا ما را در گراش ندیده بودند. عیب بعدی این است که برای بعضیها که اهدافی غیر از دانشگاههای عالی کشور دارند عملا بیدلیل تحت فشار درسی بودن است.»
آذرپادگان از معایب این مدرسه نیز غافل نیست و میگوید: «از جمله معایب گاهی اوقات تبعیضهایی صورت میگرفت بین دانشآموزان که جزء برترینها بودند و بقیه، اما من میدیدم که همهی ما استعداد مخصوص به خودمان را داشتیم اما بر خلاف اسم مدرسه که پرورش استعدادهای درخشان بود هیچ استعدادی نه کشف میشد و نه پرورش مییافت. بلکه ما با قرار گرفتن در یک چارچوب کاملا از قبل برنامهریزی شده، یک سری مطالب از پیش تعیین شده را آموزش میدیدم که در نهایت به چیزی که خانواده، خود یا جامعه از ما طلب میکند برسیم. وگرنه استعدادهایی ورای درس خواندن در فرزانگان دیدم که شاید اگر در مسیر بهتری قرار میگرفتند و جامعه بستر آنها را مهیا میکرد در آینده میدرخشیدند.»
باختر عیب بزرگ تیزهوشان لار را نپرداختن به برنامههای پرورشی میداند و میگوید: «متأسفانه بزرگترین مشکل تیزهوشان این بود که اصلا روی برنامههای پرورشی کار نمیکردند و فقط به بحث آموزش چسبیده بودند. من که خواهان مسابقات احکام و قرآن بودم هیچ خبری نبود. اگر بخشنامهای میآمد هم شاید اعلام نمیکردند که بچهها فقط ذهنشان روی درس متمرکز باشد و این برای من خیلی بد بود. البته با کمک مربی پرورشی که گراشی بود یک نشریه راه انداختیم ولی نه خبری از مسابقات سرود بود و نه احکام و نه قرآن. فقط درس و درس و درس.»
منفرد از زاویهای دیگر به قضیه نگاه میکند و میگوید: «نکتهای که باید بیان نمود این است که شما زمانی که وارد مدارس تیزهوشان یا نمونه دولتی میشوید توقعات از شما بالا میرود، از سمت خانواده، جامعه، دوستان و… . در حالی که این توقعات درست نیست و نباید از همه دانشآموزانی که در مدارس خاص تحصیل دارند توقع داشت که رشتههای تاپ قبول شوند و ادامه تحصیل داشته باشند.»
ناشناس، رفیق نداشتن در گراش را عیب اصلی تحصیل در لار میداند و میگوید: «من با لاریها دوست میشدم. دوستهای من دیگر لاری بودند. و وقتی میآمدم گراش، دیگر برای گراش غریبه و غیربومی بودم. این احساس هنوز هم دارم. چون من رفیقی ندارم که با هم برویم دور کلات بزنیم، با موتور بگردیم یا چیزی بخوریم. این رفیق نداشتن توی گراش هنوز با من هست و هیچموقع هم درست نمیشود.»
مشوّقها و سرزنشکنندگانِ تحصیل در لار
مجید زارعی مشوق اصلی خود را پدر و مادرش عنوان میکند و البته صحبت مخالفان را هم مطرح میکند: « بعضیها هم بودند از آشناها که همیشه ساز مخالف میزدند و میگفتند این همه دردسر برای مدرسه رفتن الکی و بینتیجه است»
آذرپادگان، خانواده و به خصوص مادرش را مشوق اصلی خودش در تحصیل میداند.
بنیاسدی مشوق اصلی خود را دو فرشته میخواند و میگوید: «مشوق اصلی من پدر و مادرم بودند. همچنانم همین دو فرشته، مشوق ادامه دادن ما هستند. البته سرزنشکننده را والله میشود گفت تقریبا تمام اطرافیان بودند. به شخصه یادم هست به پدرم میگفتند که چرا دو تا دختراهایت را میفرستی لار و لازم نیست. همینجا هم کافی هست برایشان و دختر هستند بالاخره درس به دردشان نمیخورد. ولی خدا را شکر پدرم این دید را میشود گفت تقریبا عوض کرد و بعد از ما خیلی از بچههای دیگر فامیل روانه مدارس آنجا شدند و در حال حاضر مشغول به تحصیلاند.»
باختر هم خانواده را مشوق اصلی خود میداند و میگوید: «اعضای خانواده مشوق بودند. ولی من سال دوم و سوم بود که روز به روز علاقهام کمتر شد ولی ادامه دادم.
منفرد میگوید: «مشوق اصلی خانواده بود و سرزنشکننده هم آن جوی که جامعه بیان میکرد که این همه راه طی کردن برای چه؟ مگر گراش مدرسه نیست؟ و… ولی سرزنش کننده خاصی نبود.»
به نتیجهی مدنظر از تحصیل در لار رسیدهای؟ اگر برگردید عقب دوباره لار را انتخاب میکنید؟
زارعی دو سوال آخر را با قاطعیت پاسخ میدهد:
ـ به نتیجهی مدنظر از تحصیل در لار رسیدهای؟ بله، کاملا راضی هستم.
ـ اگر برگردی به قبل، باز هم لار را برای تحصیل انتخاب میکنی؟ حتما.
سارا آذرپادگان از اینکه لار را انتخاب کرده و الآن نیز دانشجویِ زیستشناسی است راضی است و میگوید: «اگر برگردم باز هم دوست داشتم مدرسهی لار را انتخاب کنم. چون چیزی به جز این را نمیتوانم تصور کنم، ولی به این شرط که کمی از سطح استرس و سختگیریها را کمتر کنند.»
صاحبه بنیاسدی که در حال حاضر بیش از چهار سال از حضورش در مدارس لار میگذرد، در پایان میگوید: «اگر برگردم به قبل، بله، حتما لار را انتخاب میکنم. حتی اگر شرایطش را داشتم برای قبولی در مدارس خاص شیراز هم تلاش میکردم.»
منفرد اما میگوید: «جو حاکم بر مدرسه این بود که همه باید مثلاً پزشکی و پیراپزشکی قبول شوند. ولی بنده همین طور که گفتم علاقهمند به رشته انسانی بودم، و در نهایت سال اول که نتایج کنکور اعلام شد، هیچ رشته پزشکی و پیراپزشکی قبول نشدم. ولی در سال دوم کنکور تمام انتخاب هایم از زیرشاخه علوم انسانی بود به عبارتی، و خوشبختانه در رشته مدیریت دولتی و دانشگاه روزانه هم قبول شدم، و در حال حاضر هم از انتخاب خود راضی هستم.»
ولی منفرد از اینکه اگر برگردد باز هم لار را انتخاب میکند یا نه میگوید: «با قاطعیت نمیتوانم بگویم ولی احتمالاً همان لار را ترجیح خواهم داد. چون سطح آموزشی گراش را میشناسم و شنیدهام و ترجیح میدهم در همان جو درسی لار ادامه تحصیل داشته باشم. با توجه به تمام مشکلاتی که تحصیل در لار برای من داشت، ولی باز هم به خاطر بینش و طرز صحیح اندیشیدن و زندگی کردن که به من یاد داد باز هم لار را انتخاب خواهم کرد.»
هانیه باختر متفاوتتر از دیگران، در مورد رضایت از تحصیل میگوید: «راستش چون زیاد به خانوادهام وابسته بودم زیاد به فکر تحصیل دانشگاه دور نبودم. یزد رفتم اما دوری را نتوانستم تحمل کنم و برگشتم. ارشد هم دانشگاه شیراز قبول شدم و آن هم چون ازدواج کرده بودم ترجیح دادم برگردم و به زندگیام ادامه بدهم و حتی سر سوزنی هم پشیمان نیستم. انشالله هر وقت موقعیت پیش بیاید ادامه خواهم داد. چون خیلی علاقه دارم. اما خانوادهام برایم در اولویت است.»
ناشناس کمی بیشتر حرف دارد و میگوید: « چون من توی گراش درس نخواندم، نمیتوانم مقایسه کنم، اما مهمترین علت بها دادن دو سویهی خانوادهها و معلمها به دانشآموزان در لار بود. البته ممکن است این ذهنیت اشتباه باشد. چون جمعیت آنها از ما بیشتر است، به نسبت جمعیت خانوادههایی که بها میدهند بیشتر میشود. در صورتی که توی گراش هم به نسبت جمعیت خانوادههای زیادی به تحصیل بها میدهند. و معلمهای لاری مثل آقای اعلایی روی گراشیها حساب خاصی باز میکرد. و اینکه فرقی نمیگذاشت بین من که گراشی بودم با یکی که لاری بود. به سؤال من با همین کیفیت جواب میداد که به لاری جواب میداد. البته همهی مدارس لار خوب نبود. مثلا نمونه سیزده نفر امتحان نهایی حسابان را بیست گرفتند. و دیگر مدارس به این حد نبود. و به جز نمونه و تیزهوشان، صحبت لار هم در حد خوبی بود. که از گراش هم دانشآموز داشتیم برای مدرسه صحبت. توی سرویس همراه ما بودند. و اگر برگردم به عقب دیگر نمیروم لار.»
حرفهای آخر و شنیدنی
منفرد: «ویژگی مثبت آن فضا این بود که دانشآموز و سطح درسی وی مهم است. برگزاری کلاس های تقویتی، کلاس هاس المپیاد، کلاس های کنکوری و… مصداق های روشنی برای این ادعا مییاشد. این کلاسها و برنامهها گاهی به صورت رایگان و یا با هزینه های بسیار ناچیز برگزار میشد. دراین مورد که سوال میپرسیدیم میگفتند که هزینه فلان برنامه آموزشی را خیر داده است، این جا تفاوت دیدگاه و دوراندیشی خیرین شهر کناری و شهر ما معلوم میشود. البته خیرین شهرما بسیار به این شهر خدمت کردهاند و هزینه دادهاند، ولی در بعضی زمینه ها مثل آموزش باید بیشتر هزینه کرد، و کار خیر را فقط به ساخت در و دیوار ندانیم. مصداقها و مثال های خیر آموزشی در شهر کنار خیلی بیشتر نسبت به شهر ما دیده میشود. نکته جالبی که در دوران ما بود حتی رئیس آموزش و پرورش گراش هم فرزند خودش را به لار میفرستاد، که این نکته هم جای بحث و تبادل نظر دارد.»
ناشناس: «به نظر من هیچ چیزی وجود ندارد مبنی بر اینکه لار چیزی دارد که گراش ندارد پس لار برای تحصیل بهتر است. اما از لحاظ اجتماعی لار از گراش جلوتر است. چون جوانانش وقتی به سن تحصیل میرسند، به فکر خارج رفتن نیستند. اما گراش همچنان این تفکر وجود دارد. جایگاه درس در لار نمایان شده و تفکر خارج رفتن کم شده. البته ما توی سرویس پیشدبستانی هم داشتیم که فرزندش را میفرستاد پیشدبستانیِ خوبِ لار. یعنی پیشدبستانی انقدر معروف شده بود. البته آمار نسبی بگیریم، گراش هم داره به این سمت میرود. همین نردبان، کانون طه و قبلتر کاداگ نشان از اهمیت به تحصیل در گراش است.
رتبهی تکرقمی در لار، مشت نمونه خروار نیست. جو آموزشی خوبی حاکم است، توی این فضا چند نفر پشتکار خیلی خوبی دارند، گُل میکند. وگرنه حتی مدرسه تیزهوشان هم خیلی گل و بلبل نیست. مثلا سه سالی که من آنجا بودیم، چند بار به خاطر وضعیت آموزشی پایین میخواستند تعطیل کنند.»