بعد از پایان مسابقات اطلاعات عمومی چارچار، مجتبی بنیاسدی، که عضو یکی از تیمهای راهیافته به مرحلهی نیمهنهایی چارچار نیز بود، در یادداشتی روایتگونه، شبِ برگزاری فینال را «به یاد ماندنی» عنوان کرده و نوشته: «تیمِ اول، تیم «ممم»، اولِ مسابقات چارچار شد و ده میلیون تومان بُرد. حقشان هم بود. اما برندههای واقعیِ چارچار، در شبِ به یادماندنی فینال، نه فقط این سه نفر، که مردمِ جنوبِ مرکزی ایران بودند.» البته این یادداشت در برخی رسانههیا منطقه از جمله دیدار نیز بازنشر داده شد که بازخوردهای مثبت و منفی را به دنبال داشت.
درباره مسابقه چارچار در پندری بخوانید.
یادداشت از صفحه اینستاگرام بنیاسدی. یادداشت را بخوانید:
ریحانه، اولین شعری که بعد از «من گُلم باز میشم» یاد گرفت، «اَتَتل پیتَه تَتَل، پِنجه مزن شاه شکر» بود. اما شعر به «بَگُم بَگُم آی آی» که میرسد، دیگر تمامش میکند و با دو انگشت نیشگونی (بخوانید لِجِنَکِ تیز) از گونهام میگیرد که یعنی بین «سیزَنِ تَوه یا رشته!؟»، او سوزن را انتخاب کرده است.
جمعهشب، اواخر فینال چارچار، مجری از تماشاگران خواست که این شعر را از اول تا آخر بخوانند و جایزه بگیرند. ناگفته نماند که همین خواسته، بخشی از مسابقه هم بود. خودش دو بار خواند. البته ناساگی. عبدالله سراجی این شعر را با تفاوت چند حرف، بِلَئلِزی خواند. از خانمها، خدیجه شمسی، این شعرِ کودکانه را ناساگی خواند. اما هیچکسی نه اسمی از ناساگ آورد نه بِلَئلِز. این یعنی خیلی وقت است که از منِ «بِلَئلِزی» و منِ «ناساگی» عبور کردهایم و رسیدهایم به «ما»یِ گراشی.
حالا این «ما» میتواند بزرگتر شود. کجا؟ وقتی شریف بازرگانی، مسئول موزه مردمشناسی اوز هم بلند میشود و همین شعر را به روایت اوزی میخواند. محمد قادری، معاونِ فداغی آ.پ گراش هم نفر بعدی است که نسخهی فداغی این شعر را میخواند. اما با یک تفاوت ریز ولی جذاب. در نسخهی فداغی، آخرِ شعر به جای سوزن و رشته به ماچ ختم میشود!
ردِ این «ما»یِ بزرگ، در سؤالاتِ فینال هم پیدا میشود؛ جوابِ یکی از سؤالها، «سیدعلی مؤمن، نقاشِ مطرحِ لاری» است. مجری این نقاش لاری را در سالن سینمایِ گراش معرفی میکند و میگوید: «باید قدر این هنرمندان رو بدونیم.»
اینها را بگذارید کنارِ معرفیِ کلی کتاب و شعر و فیلم و موسیقیِ خوب. این «ما»یِ چارچار حاصل ذوق کیست؟ مهدی عالمی، علیاکبر شامحمدی و اسماعیلِ بلبلی. این تیمِ سه نفرهیِ طراحِ سؤال، سؤالات را طوری مهندسی کردهاند که ذرهای تخم تفرقه نمیپاشد. وقتی از خور و لار و اوز و فداغ و دیگر نقاط منطقهی «ما»، مهمانِ چارچارِ گراش میشوند، با لبخند و دلِ خَش از سالن خارج میشوند. حالا وقتی کلِ اجرایِ مسابقه هم به زبان مادری باشد، همهی این «ما»یِ بزرگ کیف میکنند. تویِ همین دو ساعت، شاید هم کمی دعوایِ سرِ این «اسم»، رفت برای اولویتهای بعدی.
تیم «ممم»، اولِ مسابقات چارچار شد و ده میلیون تومان بُرد. حقشان هم بود. اما برندههای واقعیِ چارچار، در شبِ به یادماندنی فینال، نه فقط این سه نفر، که مردمِ جنوبِ مرکزی ایران بودند.
بعد از یادداشت:
شما سه نفر؛ دمتون گرم، خداقوت. همچنین اسپانسرها و حامیان چارچار و کلی آدم که همراهِ چارچار بودند.