راه‌اندازی «همساده» با همت بود، نه حمایت

نشریه «همساده» یکی از نشریات قدیمی گراش است که بهار 71، اولین شماره از آن منتشر شد. صادق رحانی سردبیری این نشریه را برعهده داشت.

همساده، یکته از کدیمی‌ترین نشریه‌یا گراش ‌اِن که از سالِ ۷۱ منتشر اَبوزن. عمده محتوایِ همساده و زِبونِ مادری اختصاص اُشوا. مهز اَمی چِسّوم سراخ صادق رحمانی، سردبیر نشریه، که حالا مدیر نشر همسایه و مدیرمسئول مجله ادبی چامه اِن. رحمانی متولد ۴۲‌ان و گراش دنیا اُنتن وله حالا تِک تهران زندگی کردای.
همچنین، کائتِ کِوه‌ای با علی سپهر هم موبودِن. علی سپهر هم از کدیمی‌نیا همساده بودِن که وضعیتِ مالیِ نشریه رو ایلکِ سر و سامون شدزن. اَمنه که اَدَنی، رحمانی و سپهر، هر دوتاشو شاعر اسسن.

نشریه «همساده» یکی از نشریات قدیمی گراش است که بهار ۷۱، اولین شماره از آن منتشر شد. صادق رحمانی سردبیری این نشریه را برعهده داشت.

 

صادق رحمانی: آشنایی من با فرهنگ مردم به برنامۀ فرهنگ مردم رادیو برمی‌گردد. اواسط دهۀ پنجاه که مرحوم سیّد محمّد اِنجوی شیرازی (الف. نجوا) برنامۀ فرهنگ مردم را اجرا می‌کرد. سبک کار او بدین‌گونه بود که از مردم شهرها و روستاها درخواست می‌کرد که فرهنگ عامیانه خود را به‌صورت نامه به نشانی رادیو در میدان ارک تهران بفرستند؛ بنابراین او موضوع را مشخص می‌کرد و سیل نامه‌ها بود که به رادیو سرازیر می‌شد. بعدها در سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۹ وقتی در مدرسۀ راهنمایی ابدی گراش تحصیل می‌کردم دو تن از معلمان بوشهری – که تمایلات چپ داشتند – به نام آقایان عیوضی و علی مدد تلاش‌های زیادی داشتند تا ما دانش‌آموزان را با فرهنگ بومی آشنا کنند. به یاد دارم که نمایشی را هم به روی صحنه بردند که دربارۀ وقایع قلعۀ گراش بود و بسیار مورد توجه قرار گرفت. پس از آن و در دورۀ دبیرستان (سال ۱۳۶۴) به سرودن شعرهایی به گویش گراشی پرداختم که حاصل آن در مجموعۀ تکرارنشدنی «انار و بادگیر» به چاپ رسید؛ بنابراین در من علاقه به فرهنگ گراشی رسوخ پیدا کرد. در این شرایط تصمیم گرفتم مجله‌ای را با عنوان «همساده» راه‌اندازی کنم. فکرم را با «عبدالکریم خواجه» که عضو فعال کتابخانۀ مرحوم محبی (پدر زین‌العابدین محبی) گراش بود در میان گذاشتم. با «عبدالمهدی آیینه‌افروز» که مدیر کتابخانه بود هماهنگی لازم را انجام دادیم و کار را در سال ۱۳۷۰ آغاز کردیم.

 

من در آن ایام در حوزه علمیۀ قم به تحصیل اشتغال داشتم و چون مجلۀ همساده گاهنامه بود به‌مرور و آرام‌آرام کار ر ا پیش می‌بردیم. اون موقع در گراش تایپ زرنگار وجود نداشت. برای همین شماره اول را به صورت دست‌نویس نوشتیم و طرح‌های عبدالکریم خواجه نیز به آن اضافه شد.

 

استقبال مردمی خوب بود. هرچند برخی با احتیاط برخورد می‌کردند و برخی تشویق و برخی هم این مباحث را دون شأن مردم گراش می‌دانستند. به یاد دارم که ما برخی از این مباحث را برای روزنامه خبر جنوب آقای ابوالقاسم فقیری؛ فرستادم و در آنجا چاپ کرد. همچنین برای مجلۀ اطلاعات هفتگی، در صفحات فرهنگ مردم به دبیری محمدباقر نجف‌زاده بارفروش چاپ می‌شد. در پی همین موضوعات بود که مرحوم زادان اقتداری که در شیراز زندگی می‌کرد و به گراش هم علاقه داشت نامه در سه چهار صفحه نوشت و در آن به مطالب مندرج در «همساده» معترض شد که این اباطیل چیست که شما منتشر کرده‌اید، ولی به‌هرحال آن چه گردآمد، واقعاً باورهای مردم بود که به مرور و با تغییرات اجتماعی، علمی و فرهنگی آن باورها رنگ باخت. باورهایی که متعلق به جهان اسطوره‌ای بود؛ جهان جن و پری‌ها. ممکن است برخی از آنها ناخودآگاه هنوز هم در میان مردم رواج داشته باشد. هنوز هم نشانه‌های «تُوتَم‌باوری» در میان مردم گراش هست. مثل همین عروسک‌های پنبه‌ای که بر سر در خانه‌ها آویزان می‌کنند تا ساکنان خانه را محافظت کند.

 

محتوا طبق معمول به‌سختی آماده می‌شد. ما برای این کارها پشتوانه‌های حمایتی نداشتیم. خودمان هم دوست نداشتیم کسی از نظر مالی ما را حمایت کند. دوست داشتیم مردم نسخه‌ها را بخرند و از این طریق به کار ادامه دهیم. این رویه در مطبوعاتی که بعدها در گراش منتشر کردیم ادامه داشت که با آگهی و فروش نسخه و پول تو جیبی خودمان انجام می‌دادیم. بعدها البته حمایت‌های مردمی شد. درست در شماره‌هایی که نسخه‌های آخر بود. مجله بدون حمایت مردمی پیش نمی‌رفت. ولی پشت همۀ این کارها یک عزم بود و آن خدمت فرهنگی به شهر. فعالیت‌های بی‌شائبه و صادقانه که بابتش دستمزدی نمی‌گرفتیم. [شاید هم‌اکنون شما این نوع تلاش را در فانوس انجام می‌دهید.]

 

اون موقع مسئولان شهری به وضعیت اجتماعی و فرهنگی حسّاس بودند و همه چیز را کنترل می‌کردند، به یاد دارم که برای فعالیت ما هم محدودیت‌هایی اعمال می‌شد، اما چون با رضا کارکن دوست بودم و به من اطمینان داشتند و به‌نوعی این فعالیت در کتابخانه عمومی گراش که فضایی عام داشت، انجام می‌شد، سرانجام با ما کنار آمدند. البته مجوز ارشاد را هم نداشتیم. ازاین‌پس تعداد کسانی که دوست داشتند با ما همکاری کنند بیشتر و بیشتر شد. از شماره دوم مطالب را که آماده می‌کردیم، به قم می‌بردم و به شکل حروفچینی زرنگار و در قطع A4 انتشار یافت.

 

مواد و محتوای نشریه در کلیت کار خود مشخص بود. هر دو سه صفحه ستون خاص خودش را داشت. افسانه، مثل‌ها، باورها، شغل‌های قدیمی، نامه‌ها رسم و رسوم گراشی‌ها. بر همین اساس مردم به‌ویژه دانش‌آموزان مطلب می‌فرستادند و اندک‌اندک کار ما رونق گرفت و جا افتاد. حتی از دبی هم شعر و مطلب به ما می‌رسید و نام‌ها و مطلب‌ها بیشتر شد.

 

علت این‌که روی مباحث بومی گراش تکیه می‌کردیم یکی علاقۀ شخصی بود و ضرورت گردآوری چنین مطالب بود که برای اولین‌بار انجام می‌شد. بعدها البته علاقه‌مندانی پیدا کرد و کار را ادامه دادند. موضوع دیگر این بود که هرگونه مطالب اجتماعی در آن شرایط حساسیت برانگیز بود و مثل الان فضای کار مطبوعاتی و فضای مجازی باز نبود. ما هم مجوز رسمی نداشتیم و پیگیرش هم نبودیم؛ بنابراین برای اقناع خودمان و احساس رضایت از کار فرهنگی و خدمت به شهر این مسیر روشن‌تر بود.

 

برخی از مطالب با گویش گراشی تهیه می‌شد. گویش گراشی همان‌طور که می‌دانید زبان مردم فارس قدیم است. گویش ما در منطقه، پدربزرگِ زبان فارسی امروزی است. از طرفی زبان مادری ماست و ما باید بدون کم‌وکاست زبان و گویش خود را به نسل بعد منتقل کنیم. برای همین مَثَل‌ها را به همان صورت که گفته می‌شد با گویش گراشی به روی کاغذ می‌آمد.

ما تا ۱۳ شماره آن را منتشر کردیم. روی جلد آخرین شماره هم مشکال عوض استوار بود. سعی می‌کردیم روی جلد هم از آدم‌های شناخته شده باشد. روی یکی از جلدها هم عکس علی مرد اسب‌افکن بود که با تاریخ معاصر گراش و جنگ قلعه‌ای ارتباط داشت. خلاصه تمام محتوا با گراش مرتبط بود.

این ۱۳ شماره خوشبختانه همچنان موجود است و من با کمی بازنگری در آن در مجموعه‌ای با نام «الله بده بارون» به‌صورت کتاب منتشر شد. [۱] و در سایت معتبر انسان‌شناسی و فرهنگ معرفی شد. مثل همیشه همّت بود تا حمایت. اون موقع خوش نمی‌داشتیم که کسی به ما هزینه پرداخت کند. یک‌بار این شایعه ایجاد شد که مرحوم رهبر محبی قرار است از «همساده» حمایت کند. البته نیّت ایشان خیر بود، امّا این شایعه برای ما که با روحیّات خاصّ خودمان، می‌خواستیم مستقل عمل کنیم منافات داشت؛ برای همین آن را متوقّف کردیم. در کار روزنامه‌نگاری، اگر حمایت مالی کسی را پذیرفتید، توقّع ایجاد می‌کند. باید بر اساس سیاست‌های منبع مالی عمل کنید و این برای ما خوشایند نبود و نیست. البته این حمایت‌ها اگر به‌اندازه‌ای باشد که انتظاری در دیگری ایجاد نکند، پذیرفتنی است و در همه جای دنیا معمول است.

در سال ۱۳۷۵ من بر اساس همین نام و به پیشنهاد مرحوم احمد اقتداری، نام مؤسسه نشرم را از همین مجله برگرفتم و بیش از ده‌ها جلد کتاب مؤثر در حوزۀ تاریخ و ادبیات منطقه منتشر کردم.

البته دغدغۀ روزنامه‌نگاری مرا رها نکرد و از سال ۱۳۹۷ تا هم‌اکنون با همان روحیّه و رویّه شانزده شماره از مجلۀ ادبی چامه را در سطح ملّی منتشر کرده‌ام.

علی سپهر، از همساده‌ای‌ها بوده. او هم حرف‌ها و خاطراتی از روزهایِ شروع و توقف نشریه دارد. سؤال‌های فانوس و جواب‌های سپهر را بخوانیم:

چگونه وارد نشریه همساده شدید؟
بهتره سؤال را اینطور مطرح کنید که چگونه آن را تشکیل دادید نه اینکه چگونه وارد نشریه شدید. چون مجموعه‌ای وجود نداشت که وارد آن مجموعه بشویم. نشریه همساده با محوریت شیخ صادق رحمانی و تلاش‌های مهدی آئینه‌افروز به صورت دلی شکل گرفت. البته نباید از زحمات عبدالکریم خواجه به سادگی گذشت. حتی یادم است یکی دو شماره اول را توی خانه مهدی آیینه‌افروز دور هم جمع می‌شدیم و کارها را راست و ریست می‌کردیم. از ابتدای کار تا آخر کار هیچ مسئولیتی برای هیچ کدام از بچه‌ها تعریف نشده بود. چارتی نبود که مسئولیت‌ها بر اساس آن تعریف شده باشد. با توجه به شخصیت شیخ صادق که هم اهل تفکر بود و هم اهل هنر و قلم همه ایشان را که فردی جریان‌ساز بود به عنوان رئیس قبول داشتیم. هر چند خودشان خاکی بود و هیچ ادعایی نداشت.

چه مسئولیتی در نشریه داشتید؟
برای کار و تأمین هزینه‌های چاپ نشریه با توجه به اینکه وابسته به جایی نبودیم باید کاری می‌کردیم تا کار زمین نماند. بنده سعی کردم این کار را انجام بدهم تا استقلال نشریه حفظ شود.

چرا روند کار نشریه متوقف شد؟
با توجه به مشکلات آن زمان روند کارمان ادامه‌دار بود. یعنی چند سال. و در این مدت سعی شد دایره اشخاصی که مطالب‌شان چاپ می‌شود گسترده‌تر شود. نشریه هم جای خودش را باز کرده بود. از نظر موضوع و مخاطب و هم طیف بیشتر اشخاصی که قلم می‌زدند. (روند توقف را) بهتره از آقای مهدی آیینه‌افروز بپرسید اما برای ادامه هر کاری مدیریت نقش اساسی دارد.

جذب هزینه‌ها و خرج‌کردها به چه صورت بود و نقش مردم در حمایت از نشریه چگونه بود؟
جذب کمک‌های مردمی با توجه به جا نیفتادن لزوم انجام این کار سخت بود. اما وقتی از مردم، با مردم و برای مردم باشید کارها را آسان‌تر می‌کند.

هدف از نگه داشتن شماره‌های مختلف نشریه بعد از این همه سال چه بوده؟ آیا مؤسسه خاصی برای اهداف خاص مدنظرشان در امورات مختلف، از آن استفاده کرده است؟
‌فقط برای اینکه تلاش‌هایی که انجام دادیم را حفظ کنم به این امید که برای آیندگان به درد بخورد.
شاید کسی تمام شماره‌های نشریه را نداشت. البته خودم هم یک شماره آن را کم داشتم که تکمیلش کردم و البته کپی آن را در اختیار بعضی از عزیزانی که لازم داشتند قرار دادم.

صحبت آخر از همساده به برساتی (فانوس)؟
همدل و مستقل باشید. اگر می‌خواهید جریان‌ساز باشید باید چارت تشکیلاتی با اهداف کوتاه مدت، میان‌مدت و بلندمدت داشته باشید. البته در راستای خدمت به مردم و مملکت و مذهب به نحوی که در آینده افسوس فرصت‌های از دست رفته را نخورید. تشکر می‌کنم که خاطرات خوب گذشته را برای بنده زنده کردید. ان‌شاالله موفق باشید.


[۱] «الله بده بارون» (فرهنگ مردم گراش)، به کوشش صادق رحمانی، ناشر: همسایه با همکاری موسسه فرهنگی هفت برکه، ۳۰۴ ص، ۱۳۹۶

گراش شهری است که در جنوب استان فارس و در ۲۶۰ کیلومتری جنوب شرقی شیراز و ۲۱۰ کیلومتری شمال غربی بندرعباس قرار دارد. این شهر در ۱۵ کیلومتری «لارستان» واقع شده و شامل مناطق و روستاهای: «خور، براک، لطیفی، لار و بائن» در استان تاریخی فارس است. شهر در ناحیه گرم و خشک بیابانی جای گرفته و از دریای آزاد ۹۱۵ متر ارتفاع دارد. مساحت دشت گراش بالغ بر ۳۰۰۰ هکتار می‌باشد، که حدود ۶۰۰ هکتار آن را بافت شهری و بقیه را نخلستان، باغها، مزارع کشاورزی و زمین های بایر تشکیل می‌دهد.

گراش را می‌توان از خشک‌ترین شهرهای ایران قلمداد کرد، کشاورزی در این منطقه وابستگی شدید به ریزش باران، در فصول پاییز و زمستان دارد و به علت خشونت آب و هوا، مردم در شرایط نامساعدی روزگار می‌گذرانند. همچنین یک دوره خشک از اردیبهشت تا آبان در منطقه وجود دارد. البته این دوره همیشگی نیست و گاهی اوقات در تیر و مرداد بارندگیهای اتفاقی که مدت چهل روز ادامه می‌یابد و به «چهل پسین» معروف است، شهر را از شادابی سرشار می‌سازد.

 این کتاب مجموعه ای است از آیین ها، باورها و مثل ها در فرهنگ مردم گراش. می گویند فرهنگ رسمی بر پایه‌ی فرهنگ شفاهی مردمان استوار است. این گزاره را می‌توان تا اندازه‌ای پذیرفت. حداقل رگه هایی از فرهنگ مردم را در لا‌به‌لای فرهنگ رسمی جست‌و‌جو کرد. چرا که نوع اندیشیدن، نگرش و در نهایت رفتار مردم را می‌توان از طرز اندیشیدن آن‌ها دریافت و این خود می‌تواند بستری برای مطالعات فرهنگی باشد. این کتاب مجموعه ای از فرهنگ شفاهی مردم گراش است که به کوشش یکی از اهالی فرهنگ دوست آن دیار تدوین یافته است.

صادق رحمانی می گوید: «دوازده ساله بودم که به برنامه فرهنگ مردم رادیو گوش می دادم. کارشناس برنامه شخصیت معروفی به نام سید احمد انجوی شیرازی (الف.نجوا) بود. او از مردم درخواست می‌کرد که آداب، رسوم، زبانزدها و متل‌ها را برای برنامه بفرستند. من برنامه را می‌شنیدم و از صدای گرم نجوا لذت می‌بردم. شاید این برنامه در ذهن ناخودآگاهم مرا در ۳۳ سالگی به سمت و سوی گردآوری فرهنگ مردم گراش کشاند. از آنجا بود که “الله بده بارون” را پس از بیست و سه سال چاپ کردم.»

به گفته گردآورنده کتاب، ایده چاپ این کتاب در ایده‌ی مستندسازی یک نشریه محلی به نام «فجر گراش» به وجود آمد. سپس شماره اول «همساده» با دستخط نوشته ­شد، و کتابفروشی سرای هنر و نور دانش آن را در دسترس مردم قرار دادند. نشریه «همساده» طبق معمول همه‌ی نشریات محلی با سختی‌های خاص خود رو‌به رو بود. این سختی‌ها هم از جانب آدم‌های مسئول در گراش و نداشتن مجوز و هم موضوع مربوط به امور مالی بود. واکنش­های افراد نیز هم در جهت تائید و هم عکس آن مختلف بود، مثلاً نامه‌هایی از کسانی از جمله مرحوم دکتراحمد تفضلی( عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی) که با این نوع فعالیت‌ها آشنا بودند، به دفتر کتابخانه عمومی گراش می رسید و چون هدف اصلی گروه گردآوری فرهنگ مردم گراش و روایت صرف و صادقانه از باورهای مردم بود به ما دلگرمی می داد. با این حال نشریه درست پس از ۳۹ شماره متوقف شد. اما مطالب آن به شکل این کتاب جمع آوری گردید.

نام این کتاب از اشعاری گرفته شده است که در قدیم مردم گراش هنگام نباریدن باران به کوه و دشت و صحرا دور هم جمع می شدند و با هم در کوچه ها به راه می افتادند و این اشعار را با صدای بلند می خواندند:

 الله بده بارون، صد ماگَنُم اُمکشتِن

لردِ پاره امکشتن، آمَتَک شِبا مِسّن

 الله بده بارون، یا کریم بده بارون

یا رحیم بده بارون، یا رب تو بده بارون

گوو سیاه پَسِ چاه، فتاده بر سر راه

برای وَکه­ ای کاه، الله بده بارون (ص، ۲۵)

مطالب کتاب شامل موضوعات مختلفی از زندگی اجتماعی و ادبیات شفاهی است که با موضوعات مربوط به زبان‌شناسی گویش گراشی تکمیل می شود.

 

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://pandari.ir/?p=2324

۱ نظر

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: