انجمن چشمه به ایستگاه ۵۵ رسید

جلسه‌ی 55 انجمن شعر چشمه گراش، دیشب، سوم خرداد در ساختمان انجمن خوشنویسان برگزار شد. در این جلسه، شعر به مناسبت سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر نیز خوانده شد.

در این جلسه مصطفی کارگر شعر خودش را موضوع آزادسازی خرمشهر خواند. غزل اسداله هرمی، شعر طنز فوزیه ثابت و شعر محمدجواد سیاح، از دیگر اشعاری بود که در این جلسه خوانده و مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

اشعار خوانده شده در این جلسه:

  • شهر خون

یاد دارم قصه‌ی دیرینه را
قصه‌ی دیرینه‌ی آیینه را

قصه‌ی شهری که غربت دیده بود
غربت یک باغ را سنجیده بود

شهر در چنگال تنهایی اسیر
خانه در دست دفاعی ناگزیر

سایه‌ها خورشید را سیلی زدند
لحظه‌های عید را سیلی زدند

کوچه‌ها درگیر شور جنگ شد
عرصه بر مردان میدان تنگ شد

خون زمین را داد دست داس‌ها
الامان از غربت عباس‌ها

اشک‌ها همراه شد با دردها
زخم شد سهم تمام مردها

قلعه‌ی روشن، سیاهی را چشید
ماه‌ها خون خورد از دست یزید

آسمان بارید باران بلا
شد تداعی کربلا در کربلا

شهر خرّم، شهر مظلوم و نجیب
بوسه زد بر رد پایی ناشکیب

هر طرف تصویر داغی تازه بود
زخم خرمشهر بی‌اندازه بود

رونق بازار شیون بی‌حساب
رد خون افتاد در قلب مذاب

یک به یک پروانه‌ها پرپر شدند
در میان شعله خاکستر شدند

محو شد عطر جنون و ذوق و شوق
تلخ شد کام همه شب‌های ذوق

معنی فانوس‌ها تغییر یافت
خشم اقیانوس‌ها تغییر یافت

وقت آن شد شهر را یاری کنند
خالی از هر مردم آزاری کنند

شهر باید خالی از دشمن شود
عطرِ ایمان سهم پیراهن شود

باغ با ویرانه‌ها فرقی نداشت
غربِ غربت، فرق با شرقی نداشت

عاقبت خون شهیدان خدا
کرد خرمشهر را از غم رها

پیر ما فرمود شهر آزاد شد
شهر با لطف خدا آباد شد

بار دیگر باغ، رنگ آب دید
آسمانِ شهر خون مهتاب دید

مصطفی کارگر
گراش ـ ۳ خرداد ۱۴۰۰


انتظار خوشتر و بهتر از این ایام نیست
روز های سخت در پیش است وقت کام نیست

خاطرات کوچه‌ی بیداد پیمان نامه ها
درمیانش بویی از گلواژه‌ای خوش نام نیست

گر حکیمی گویدت این کار خوشبینانه نیست
پا بکش از رفتنِ آنجا که دشمن رام نیست

گرگ اگر اهلی شود ناچار اهلی میشود
باز هم قوتش بغیر از گوسفند خام نیست

زندگی بازار کسب و ما همه سودا گریم
هیچ جا شاگرد تنبل لایق انعام نیست

در طلوعِ صبحِ صادق گوش نامحرم کر است
تو که مهمان غروبی موقع ابرام نیست

دل به دیوار شکسته بستنت دیوانگی‌ست
این حصار سنگ و گل دارای سقف و بام نیست

در جهان زور و زر بی منطقان سُفله را
گفتگو و خنده کردن چاره آلام نیست

تیغ حیدر باید و یک جوشن بی پشت سر
تا بداند اشعث اینجا چاره جز صمصام نیست

صحبت مکاری روباه و بیم مرغ ها
در میان بیشه‌ی دشتِ شما ضرغام نیست

در شکار گورخر هشیار باید بود و رند
گور بسیار است اما هر کسی بهرام نیست

آن نفوذی ها‌ی نا لایق به دنبال چه اند
که نمی‌دانند خنده غیر دان و دام نیست

جاودانه میشود هرکس که خدمت میکند
خود فروشان جایشان در دفتر ایام نیست

هیچ میدانی همان که کدخدایش خوانده‌ای
ذره‌ای بالا تر از خفاش خون آشام نیست

ما به رستم مفتخر ، رستم ز نسل زال بود
دیو بد کار است هرگز از نژاد سام نیست

شاعری در لابه‌لای شعر هایش می‌نوشت
هیچ امیدی به برجام و پسا برجام نیست

شاه بیت این غزل را با طلا باید نوشت
همدلی کفر و ایمان را خوشی فرجام نیست

اسدالله هرمی

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://pandari.ir/?p=3290

۲ نظر

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: