پندری – علی سجادی: با توسعه روزافزون فناوری شاهد کمرنگ شدن فرهنگ بومی و محلی هستیم. بازیهای محلی هر منطقه که متناسب با روحیات، بافت تاریخی و ظرفیت آنجاست، میتواند در بازگرداندن فرهنگ بومی آن منطقه نقش مهمی ایفا کند.
بعید است در بیست سال گذشته در دبیرستانهایِ پسرانهی گراش تحصیل کرده باشید و آقایِ روستایی معلم شما نبوده باشد. موضوع تابستان، بهانهای شد که با محمدحسن روستایی، خالق کتاب بازیهای محلیِ گراش گپی دوستانه داشته باشیم.
این گفتوگو در شماره یازده نشریه فانوس با موضوع «تابستان» منتشر شده است.
او که خالقِ کتابِ «بازیهایِ محلی گراش» است، خودش را اینگونه معرفی میکند: «این جانب محمدحسن روستایی دبیر ادبیات فارسی شهرستان گراش هستم. تا دیپلم در همین شهر گراش بودم و بعد در سال ۷۳ در رشته دبیری زبان و ادبیات فارسی، وارد دانشگاه تبریز شدم. بعد از بازگشت از دانشگاه یکسال در فداغ تدریس داشتم و سپس به مدت ۷ سال سمت معاونت دبیرستان کامروا داشتم و اکنون در سمت دبیری مشغول به خدمت هستم.»
انگیزه و هدف از تألیف «کتاب بازیهای محلی گراش» را بفرمایید؟
زمانی که در دانشگاه تبریز بودم استاد ارجمندم جناب آقای رسول آذر کتابی با عنوان «بازی و اهمیّت آن در یادگیری همراه با ۵۵ بازی سنتی» تألیف کرده بودند. ایشان از دانشجویان خواستند یک بازی محلی بنویسند و من بازی «دارکِلِ» نوشتم. تشویق این استاد از یکسو و وجود بازیهای رایانهای که تازه داشت باب میشد؛ از سوی دیگر باعث شد تا شروع به نوشتن بازیهای نوجوانی و جوانی کهنسالان کنم.
کتاب چگونه و به چه نحوی نوشته شد؟ اطلاعات بازیها از کجا استخراج میشد و به دست کسی/گروهی تایید هم میشد؟
همانطور که گفتم الگوی کتاب را از کتاب استادم گرفتم اطلاعات بیشتر بازیها را از پدر و مادر و اقوام و دوستان میگرفتم و آنها را دستهبندی (پسرانه و دخترانه) کرده و سعی میکردم تا بازیهای کامل و مفصّل را از خردهبازی و سرگرمی جدا کنم. آنگاه در بخش تعلیقات سرودههای بازی را توضیح دادم و در پایان واژهنامهای اختصاص یافت.
عکسهای که در کتاب استفاده شده از کجا و چه طور تهیه شده؟
البته عکسها در قالب قدیم ولی جوانان امروزی هستند و فضا نیز بیشتر در محله پاقلعه و خانههای قدیم است. آقای امرالله محمدی عکاس بودند و آقای بیواره کار ظاهر کردن عکسها به شیوه قدیمی را انجام دادند؛ که از این دو بزرگوار ممنوم.
کدام بازیها را خودتان تجربه کردید؟
بیشتر خردهبازیها و بعضی دیگر چون «دار تیپا»، «دارکِلِ » و… تجربه بیشتر دههی شصتیها است.
از کدام خاطره دارید؟
تقریبا از بازیهای چون «دارتیپا » گرفته تا «دارکل» و خردهبازی که گاه سر می شکست و گاه گاهی هم دعوا میشد. ولی کلاً صفا و صمیمت خاصّی داشت و در هر صورت همه راضی و خشنود به خانه برمیگشتند.
مشکلات سر راه انتشار کتاب چه بود؟ چه طور حل شد؟
مشکلات همیشه بوده و هست. از مشکلات اقتصادی گرفته تا مسائل دیگر. ولی با توکل به خدا و همکاری دوستان، همیشه مشکلات هم حل میشود.
ازخوردهایی که بعد از انتشار کتاب گرفتید چه بود؟ از زمان انتشار تا الآن؟
بازخوردها الحمدلله خوب بود. این کتاب در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و استاد ارجمندم جناب آقای ناصری یک نسخه را به صدا و سیما شبکه یک فرستاده بودند. که در روز پنجشنبه، ۱۷ خرداد ۱۳۸۶ آقای میلانی و شجاعیفرد درباره کتاب بحث میکردند. خدا را شکر این کتاب خیلی زود فروش رفت ولی همانگونه که گفتم با وجود درخواستهای مکرر دوستان توان تجدید چاپ برایم مقدور نبود.
آیا کتابهایی از این دست با موضوعات بومی – محلی در دست انتشار دارید؟
به امید خدا و همکاری دوستان فرهنگی در گروه ادبیات فارسی سعی در انتشار کتابی با عنوان «کائت شاو» یعنی همان افسانههای گراش هستیم.
۱ نظر