چهاردهمین جشنواره عمار گراش با عنوان پرچمدار، بازخوردهای متفاوتی را از مردم دریافت کرده است. نفیسه رحمانیان، معلمی که سالها فیلمهای جشنواره عمار را سر کلاس درس پخش میکرده، روایتی از سینمامردم و پرچمدار نوشته است.
نفیسه رحمانیان:
دقیقا نمیدانم اکران فیلمهای جشنواره عمار از چه سالی در گراش شروع شد. ولی از هر زمانی که بود، همیشه دوست داشتهام بروم و فیلمها را ببینم. البته گاهی هم فیلمها را میبردم مدرسه و برای بچهها پخش میکردم. بهخصوص آن زمانها که هنرستان بودم و فرصت بیشتری برای اینجور کارها داشتم.
امسال هم فرصتی شد بروم فیلم «سرهنگ ثریا را ببینم. فیلمی که من را به خاطرات سالهای قبل برد. آن زمانی که وقایع این فیلم را به طور مستند از قاب تلویزیون دیده بودم. مثل مستند «برای دخترم سمیه»، مستندی که در آن پدر سمیه به اردوگاه اشرف رفته بود که دخترش را برگرداند و او نخواسته بود که برگردد فیلم تآثیرگذاری بود. شاید بیشتر برای امثال من که از ماهیت و فعالیت این گروهک ضدمردمی بیشتر میدانستم.
فیلم شب بعد «پالایشگاه» بود. نتوانستم بروم. ولی به بچهها گفتم اگر رفتید و دیدید پیش من ساندیس(!) ببخشید نمره دارید. تعدادی از بچهها رفته بودند و بلیطهایش را به عنوان مدرک برایم آوردند.
و اما شب اختتامیه؛ اصلیترین شب جشنواره. تقریبا سر ساعت رسیدم. یعنی تلاش کردم که به موقع برسم. چون طبق تجربه سالهای قبل اگر دیرتر می رسیدم جا گیر نمیآمد و باید سرپا میایستادم. سالن به سرعت پر شد و طبق روال سالهای قبل عدهای باید سرپا برنامهها را دنبال میکردند.
برنامهها با تلاوتی متفاوت توسط پدر شهید شروع شد. برنامههایی خوش ساخت که هم خبر از خوشذوقی و تخصص بچههای عمار میداد و هم دغدغه و پایکار بودنشان و هم بهقول خودشان دلی کارکردنشان. معلوم است که هرچه از دل برآید قطعا بر دل هم مینشیند.
گروهی که فقط یک چیز آنها را گرد هم جمع کرده و آن هم وفاداری شان به این نظام و انقلاب است. به نظر من مزد کارشان را اول از خدا بعد از حضور پرشور مردم در شب اختتامیه دریافت میکنند. مردمی که هنوز با وجود این همه مشکلات دلشان با انقلاب است و پای کارش ایستادهاند. عماریون عزیز تلاشتان پرثمر و جمعتان مانا.