یکی از بهترین اجراها

بخشی از نظم روبداد پرچمدار را باید مدیون جشن کودکانه عماری‌ها بود؛ جایی که کودکان جشن جداگانه‌ای برپا کرده بودند.

زینب کوزلی، مسئول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گراش و دبیر اجرایی جشن کودکانه چهاردهمین جشنواره عمار گراش روایتی از روند آماده‌سازی این جشن نوشته است. او که اجرایش در این جشن را «یکی از بهترین اجراهای ۱۳ سال اخیر من بود.»، می‌داند، در بخش‌هایی از روایت به نقد جشن نیز پرداخته است.

زینب کوزلی، مسئول کانون پرورش فکری گراش:

یکی بود یکی نبود روایت انقلاب بود

یکی بود یکی نبود آغازی برای آگاهی بود

یکی بود یکی نبود آغاز یک ماجرا بود

یکی بود یکی نبود آغاز یک اجرا بود

یکی بود یکی نبود روایت ستاره‌هایی از جنس انقلاب و مردم برای مردم چهاردهمین دوره عمار و پرچمدار برای من خوش‌یمن بود و خاطره انگیز. چهارده معصوم. ماه شب چهارده و چهاردهمین…

امسال ماهم به دعوت دوستان ستاره‌های کوچکی بودیم در این آسمان که گرد هم در سالن دفاعیه علوم پزشکی گراش جشنی ویژه کودکان برگزار کردیم.

کمی برگردیم عقب‌. حدود یک هفته قبل از برگزاری مراسم اختتامیه گوش‌ام زنگ خورد و جواب دادم آقایی بودند و برای جشن انقلاب ویژه کودکان از ما دعوت کردند. دو تا پیشنهاد داشتند:

۱- برای ما اجرا می‌کنید؟

۲- باهامون همکاری می‌کنید؟

و گزینه دوم رو انتخاب کردم.

بعد از پایان تماس به خودم گفتم من برای چه قبول کردم اصلا؟ در مسیر کانون داشتم به یک سال گذشته فکر می‌کردم که هربار یک اتفاقی افتاد و هیچ اجرای بی دردسری نداشتم. آخرین همکاری و اجرا هم شهریور بود و تهدید به تعطیلی برنامه‌ای قرانی شده بودیم. و از طرفی محدودیت‌هایی جهت همکاری با نهادها و… داشتم. و تمام خبرهای برنامه‌های کانون در کانال کانون و یا خبرگزاری کانون در استان منتشر می‌شد و محدودیت جهت همکاری با این گروه نداشتم ولی می‌ترسیدم اذیت شوند.

قرار شد سین برنامه را بفرستم و مدام با خودم کلنجار می‌رفتم و حدود ۱۰ بار برای دست اندرکاران نوشتم که نمی‌آیم و هربار پاک کردم. نمی‌دانم چرا جرات ارسال نداشتم. حتی در جلسه حضوری جهت هماهنگی ها نتوانستم محکم بگویم نه نمی‌آیم.

در جلسه عنوان شد من با کسانی همراه باشم که باهاشون راحتم و خودم انتخاب کنم. کار سخت‌تر شد. دیگر قبول کرده بودم و وقتی جایی قول بدهم تا تهش می‌ایستم و به خودم گفتم هرچه بادا باد.

تلفنی داشتم با خانم غلامی صحبت می‌کردم که گفتم اجرای بخش کودک را سپردن به من و کانون. گفتم منم میام. دوسال است دارم می‌روم برای اجرای کودک با امسال می‌شود سه سال .

گفتم بیا من که از خدا می‌خواهم. یک شعر درباره انقلاب هم با خوانش دختر گلش هلنا جوکار تو سین برنامه قرار گرفت.

بعد گفت خانم آئینه‌افروز هم می‌خواهد بیاید و تماس گرفتن و گفتن برای دکور هر چیزی لازم دارید تا بسازم.

گفتم همه چی هست فقط خودت بیا.

فیلم را انتخاب کردم. اریگامی گل لاله، شعر و آهنگ‌های انقلابی کودکانه. دیدم یک جای خالی دارم تنها اجرا کنم شاید جذاب نباشد. البته سه تا عروسک می‌خواستم بسازم پارچه مورد نظر در منطقه پیدا نشد و تا سفارش بدهم از تهران بیاد دیر می‌شد. پس رفتم سراغ لولوچه با حدیث آهنی که خودش عروسک‌گردان لولوچه بود مطرح کردم. آمد برای اجرا و لباس‌های تن‌پوش برای شعر سلام و خوش امدگویی به کودکان.

هدایا را رفتم دنبالش همزمان به نوع پوشش مجری هم فکر می‌کردم. یک پوشش شاد و محجبه. میخواستم چادر داشته باشم ولی با چادر ایرانی سختم بود. چادر بحرینی هم که فقط رنگ روسری مشخص بود. پس رفتم سراغ چادر قاجاری که هم برای قصه‌گویی دستم باز بود و هم محجبه.

هدیه‌ها رو انتخاب کردم. هدایای کوچک را درون بادکنک‌ها گذاشتم و اسامی هدایای بزرگ را که بعد از ترکاندن کاغذها را تحویل می‌دادند و هدیه را دریافت میکردند.

فضاسازی دقیقا چیزی که میخواستم شد.

ولی همچنان استرس لحظه به لحظه بیشتر می‌شد؛ اجرا خوب بشود، بچه‌ها دوست داشته باشند.

البته به ما گفته بودند بچه‌ها تو سالن بزرگترها نیایند ولی خوب بزرگترها خیلی آمدن توی سالن کودک! دو ساعت از بهترین اجراهای این ۱۳ سال حوزه کودک و نوجوان را داشتم. وقتی سوالی می‌پرسیدم حتی کودکان ۴ ساله همراهی می‌کردند و دست بلند می‌کردند‌. هرچند جواب درست نبود ولی مشارکت و همراهی‌شان برایم جذاب بود. متقاضی شعر خوندن داشتم.

اجرای خانم صبا اجرا نمی‌شد اگر دوستان همراهی نمی‌کردند. من روی سن بودم ولی بقیه همراهان ما با نوزادی در بغل حواسشان به دسته‌گل‌ها و پرچمداران آینده انقلاب بود. همه خانوادگی و دلی پای کار بودیم و تمرکز بر اجرای خوب بود و این امر قطعا با همراهی خانواده محقق نمی‌شود. آقایان در بخش اصلی اجرا داشتند و همسرانشان حوزه کودک به ما یاری رساندند. صمیمانه از همه کمال تشکر و قدردانی می‌کنم.

و اما بعد…

گفتند چادرت خیلی مشکی بود و می‌شد مثل مجریان برنامه‌های تلویزیون رنگی پوشید و شاد بود. من در انتخاب نوع پوشش برای این برنامه آزاد بودم و هیچ محدودیت و خط قرمزی برایم مشخص نکردند. ترجیح خودم این بود که این پوشش را انتخاب کنم. اینکه عوامل چه ذهنیتی از اجرای من داشتند نمی‌دانم ولی تا دو الی سه ساعت قبل اجرا لو نداده بودم که می‌خوام با چادر اجرا بروم.

دقیقا چیزی که خلا آن در این شهر احساس می‌شد دو سالن در کنار هم دو برنامه برای کودک و بزرگسال، که متناسب با گروه سنی خودشان باشد.

فقط بخش هدایا کمی بی‌نظمی شد و شاید تنها نقطه ضعف برنامه، آن هم زمانی که برخی کودکان با هدیه به سمت والدین رفتند. بقیه هم در طلب هدیه برای کودکان نیامده‌شان به سمت سالن کودک آمدند و این هجوم خوش‌آیند نبود برایم. و ای کاش کمی والدین صبر می‌کردند کودکان هدایا را دریافت کنند بعد به ما مراجعه کنند.

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی‌ست. سهم ما ازجشن پیروزی انقلاب امسال شادی دل کودکان این شهر بود.

و درپایان؛

ممنونم از همراهی حدیث آهنی. زهراسادات محقق، زهرا کوزلی، صدیقه کوزلی، فاطمه خوشبختی، ملیحه آئینه افروز و راضیه غلامی

عکس‌های زهرا کوزلی و راضیه غلامی را ببینید:

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://pandari.ir/?p=13237

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: