گلایه از پاس کاری اداری

یکی از مخاطبان پندری، روایتش از حضور در اداره ثبت احوال گراش را نوشته و از پاس کاری شدنش برای انجام یک کار اداری گلایه کرده است. گرچه بنظر می رسد این پاس کاری ها به همین اداره ختم نمی شود.

متن ارسال شده:

روز سه شنبه (هفته گذشته)ساعت ۱۰:۳۰ برای صدور شناسنامه مراجعه کردم به این اداره فخیمه ثبت احوال.

رفتم داخل ساختمان.

کارمند اداره پشت پیشخوان نشسته بود.

سلام کردم و گفتم:«اومدم برای صدور شناسنامه.»

بعد از اینکه سئوالات معمول کاری اش راپرسید،گفت:«آقای رئیس الان جلسه هستند،ساعت یک (۱۳:۰۰) بیایید.»

گفتم:«عیب نداره، میرم ساعت یک می آم.»

خلاصه….

رفتم و دوباره ساعت برگشتم. وارد ساختمان شدم و مستقیم رفتم پیش همان کارمند. سلام کردم و گفتم:«گفته بودید ساعت یک برگردم.»

فکر می کنید آقای کارمند چه گفت؟!

گفت:«رئیس تا چند دقیقه پیش اینجا بود. ولی دوباره رفت!»

پرسیدم :«کی دوباره بر می گرده؟»

کارمند گفت:«الان مدرسه ها تعطیل می شن رفته دنبال بچه اش. بعد هم می خواد اون یکی بچه اش رو ببره دکتر!معلوم نیست کی برمی گرده.»

راستی یادم رفت بگویم :همان موقع (ساعت یک) سه نفر دیگه هم نزدیکرمپ ورودی اداره روی لبه باغچه نشسته بودند. قبل از اینکه بروم توی ساختمان یکی شان بهم گفت:«کجا میری،رئیس نیست!»

گفتم:«پس میرم فردا می آم.»

پس از دوبار مراجعه برای یک کار ساده بدون انجام شدن کاری از اداره اومدم بیرون.

رفتم و روز چهارشنبه که امروز باشد مجدد مراجعه کردم. ساعت های ۹:۳۰ بود. اداره خلوت بود. این بار اون کارمند پشت میزش نبود. راهرو ورودی، سمت چپ، اتاق رئیس.

در زدم،وارد شدم. یک دفتر بزرگ که یک میز کنفرانس وسطش بود. بخاری تا ته روشن بود.

رئیس انتهای دفتر پشت میز نشسته بود.

یک میز بسیار شلخته و شلوغ. مثل بازار شام. همه چیز روی هم تلنبار بود.

رفتم جلو

گفت:«فرمایید؟»

گفتم:«اومدم برای صدور شناسنامه.»

پرسید:«ساکن کجایید؟»

گفتم:«گراش.»

رئیس گفت:«میگن امروز سیستم ها قطعه!»

خوب دقت کنید. جمله رئیس خیلی برایم جالب بود!«میگن سیستم ها امروز قطعه!»

یعنی حتی به خودش زحمت چک کردن چک کردن هم نداده بود.

پرسیدم:«خب حالا چه کار باید کرد؟»

جواب داد: «هیچی دیگه، برید شنبه بیایید،آقای فلانی(همون کارمندی که گفته بود باید رئیس باشه) براتون انجام میده.»

پاس کاری پشت پاس کاری. کارمند می گوید باید رئیس باشد رئیس می گوید باید کارمند باشد.

می دونستم امروز هم کاری انجام نمی دهند.

خداحافظی کردم.

خواستم از اتاق بیایم بیرون،یک پوستر که سمت راست درب اتاق نصب شده بود خیلی برایم جلب توجه کرد؛تصویر حاج قاسم.

زیر تصویر جمله ای به این مضمون نوشته بود:«ما انتقام ۱۳ دی راخواهیم گرفت.»

همین جور که داشتم به تصویر سردار نگاه می کردم،با خودم می گفتم:«آقای رئیس، ای کاش ذره ای به مرام و مسلک سردار اعتقاد داشتی.»

به هرحال…

بعد از دو روز و مراجعه های متعدد کار من انجام نشد.

میرم که دوباره،شنبه برگردم.

قطعأ بهترین اتفاق برای شهر من، رفتن مدیران نالایق خواهد بود.

 

 

 

 

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://pandari.ir/?p=10718

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: